شیخ دربند حجاب دختر۶ساله
من درگیر نظم نوین رایانه
یاشیخ به خدایش بسپار
عدوبرد اسرار فراموش خانه
A
شیخ دربند حجاب دختر۶ساله
من درگیر نظم نوین رایانه
یاشیخ به خدایش بسپار
عدوبرد اسرار فراموش خانه
A
چون لحظهای مبهوت،درعبور دیگرانم
دوستان،دشمنان،یاران،عزیزانم
درناکجا کناری ازسالهای تاریخ
دربارگاه شاهان باصدنشان بی نشانم
دراندوه و شادی درفکر وبی خیالی
باوجدوطبعی موزون درگوشه ای نهانم
یاحق، لا اله الا هو من یا علی ها گویم
آوازه ای خوش از دور گمنام در زمانم
آزاد درعمق زندان در حصر خاطراتم
می رقصم و می خوانم، من حافظ ایمانم
A
مرگ،تیغ کشید تاببرد یادم را
سوختم درتبی تانگیردجانم را
انقلابی سبز بودم از آبی و زرد
زان گذشتم تابگیرم حرزی را
A
گردعایم همه سود است بردگران
سفره ام خالی است از قوت گران
عمرمن سوخت درپای دلبرکان
رونقی بودجوانی نخریدند گران
هوس و عشق ونیاز قسمت تقدیرشد
بازی چرخ وفلک بهرما بود گران
جورزیباپرستی نکشد هر پاکباز
سوختم بس زر وسیم بود گران
آزاد که درقله ی صبر صابرشد
باحیابود گرنه خیرگی نبودهیچ گران
A
آگاهی از آیینه ها شفاف تراست
که نوری الهی زان وجود برتراست
آیینه درغبار ابهام شکستنی است
آگاهی اما تا ابد جاودان اثر است
A
اگرتشنه سوختن فرجام کاراست
چه فایده گر جهان آب فرات است
شراب ناب چون حرام است برما
چه حاصل اگرمستی رونق زمان است
تادروازه ی عشق رفتن و پاک باختن
عبث اما برای ما حکم جهاد است
درخلوت آنچه مانده ازعمر
کامرانی نوشداروی پس ازحیات است
آزاد که با دور گردون همی می چرخید
دانست نرسیدن همان مقصدجان است
A
چو آن گرگ کبیر درپوست میش است
خیرگی در نهان خان و درویش است
ز آزاد توبیاموز پندی طلائی
کمال سیاستها فقط نیکی است
A