آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انقلاب سبز» ثبت شده است

من درحجاب گویم بیا

توبی حجاب سویم بیا

من دوری از می می کنم

تو می خور وشادان بیا

A

۱۴ آذر ۰۱ ، ۰۱:۴۲
Ali.akbari(Azad)

نفوذ درقلوب مردم برای هرانسانی مطلوب است چه به لحاظ دنیوی وچه اخروی کسانی که بازر و زور برمردم نفوذمی کنند کارمادی و دنیوی می کنند و کسانی که با مهرومحبت در اذهان و قلوب مردم نفوذ می کنند کاری معنوی می کنند 

هرانسانی برای زندگی مطلوب درجامعه به طور طبیعی نیازبه تعامل و تبادل با دیگران دارد وهرقدر قدرت نفوذش بیشتر باشد اثرگذارتراست ومنافع مادی و معنوی بیشتری بدست می آورد مثلا دوستان بیشتری درمدرسه و دانشگاه و محل کار خواهد داشت که این برای انسان شهرتی مطلوب است بنابراین هرانسانی معمولی به میزانی از شهرت،مقبولیت و نفوذاجتماعی نیازدارد پدرنیازدارد تا برفرزندانش موثرباشدخواهربرادران بزرگ و کوچک بریکدیگر ... انسان درمحله باید مورداعتماد کسبه ی محلی اش باشد وهمسایگانش را بشناسد و گره گشای همدیگرباشند روایت است که همسایه خوب از فامیل به انسان نزدیکتراست.پس نفوذمحلی با روابط.دادوستد. اخلاق و ارتباطات درمدت زمانی کوتاه یا بلند حاصل می شود درایران و درعصر ارتباطات داشتن صدنفر دنبال کننده دراینستاگرام حداقلی است برای فردی که هیج مهارتی ندارد مگرارتباطات فامیلی! و این برای راضی شدن روح و روان یک کاربر عادی بسیارکافی و مناسب است ولی برای یک نویسنده باید از هزار تا میلیون دنبال کننده انتظارداشت و صدالبته یک رییس جمهور می تواند از یک تا ده ها میلیون دنبال کننده داشته باشد.

براین پایه می دانیم که هرانسانی به دنبال دوست .همنوا و طرفداران بیشتراست وحق دارد که تعدادی دوست فعال داشته باشد در برخی صفحات اجتماعی حتی دنبال کنندگان منفی هم مثبت هستند مثلا هزار لایک مثبت و پانصد لایک منفی می شود 1500 لایک موثربسیاری از ما مردم نفوذاجتماعی را نه برای جاه و مقام که برای ارتباطات بیشتر و سازنده و رشد محورمی خواهیم  مردم باید به یکدیگر بیاموزند مثلا یک استاد برای نفوذاجتماعی به ده شاگرد رایگان مطلب بیاموزد وبعدها ده ها هنرجوی وی آی پی بپذیردتا کسب و کارشان رونق بگیرد پس از شهرت نباید ترسید بلکه باید باکسب مهارت های مختلف وارتباطات موثر به نفوذاجتماعی بیشتر رسید.

A

اجتماعی

۲۹ مهر ۰۱ ، ۰۸:۵۱
Ali.akbari(Azad)

بهترین حکومت آن است که بادراختیارگرفتن کمترین آزادیها از مردم بیشترین خدمات ممکن را به مردم ارائه کند

درکتاب داستانهای آشنا توضیح داده ام که افرادی که به چهارضرورت اولیه زندگی مسلط نیستند عملا کودکانی آسیب پذیربنام فقیرهستند درکشوری که بسیاری ازمردم زیرخط فقرهستند آزادی معنای ملموسی ندارد! درآزمایشی بنام میلگرام  در زندانی بر روی زندانیها به جای اسم عدد گذاشتند وپس از مدتی دیدند که زندانبانهایشان خشن شدند ونسبت به آنها شروع کردند به خشونت ورزی! چرا که هویت آنها را گرفته بودند بنابراین زندانبانها راحت به آنها صدمه می زدند درکشورما ده ها هزارانسان بی هویت! وجود دارد افرادی که گویا نامرئی هستند یعنی دیده و شنیده و به رسمیت شناخته نمی شوند چرا که شغل،تحصیلات، و مهارتهای کافی ندارند حتی به لحاظ اجتماعی سرپرست خانوارهم نیستند وکلا حرفی برای گفتن ندارند برای همین در اعتراض ها احساس می کنندفقط باید فریاد بکشند حتی کسی به آنها اعتراض را نیاموخته! پلیس آنها را بازداشت می کند و چون هویتی که اصولا با شغل تعریف می شود ندارند برچسب اغتشاشگر می خورند!

واقعا اگر آنها اعتراض نکنند چه کسی اعتراض کند ؟ پزشکی که یک دقیقه فرصت شنیدن بیمارش راندارد یا نماینده ای که یک دقیقه ملاقات حضوری و مردمی ندارد! برای این به اصطلاح اغتشاشگران همه حکم زندانبان! رادارند از پلیس تا کارفرما یا صاحبان کسب و کارهاوهرمالکی...این فقرا یاکودکان بزرگ! که بلد نیستند! نیازهایشان را رفع یا مدیریت کنند گاهی کارهایی می کنند که یک انسان عاقل هرگز ریسک انجام آنها را نمی پذیرد آری ممکن است این کودکان! با صدای بیگانه تشویق شوند و به خیابانها آیند ولی ....

بسیاری ازمردم دراوایل انقلاب می گفتند رادیو بی بی سی شاه را ساقط کرد ولی پس از انقلاب نه تنها شاهد ادامه فعالیت رادیو بی بی سی بودیم که ده ها رادیوی حتی 24 ساعته مانند رادیو فردا ، رادیو کویت، رادیوفرانسه، رادیوآمریکا،رادیوشوروی،رادیوعراق،رادیومجاهد، رادیودرفش کاویانی ، رادیو صدای ایران از کالیفرنیا و ....به آن اضافه شد واین درحالی بود که مشکلات مردم پس از انقلاب هم باجنگ و فرارسرمایه ها چندبرابرشده بود اما مسئولین درعالم صوت انقلاب کردند و رادیوهای باکیفیت و سرگرم کننده مثل رادیو آوا راه اندازی کردند به طوری که گوش اکثر رانندگان و کسبه به رادیوهای داخلی است امروزه همان رادیوهای خارجی ، اینترنتی و ماهواره ای شده اند و همانطور که نه قبل و نه بعداز انقلاب رادیو ممنوع نبود و همه داشتند امروز هم پاسخ رسانه های دیداری رقیب یاخارجی باید فرهنگی (انقلابی تصویری) باشد ازما که گذشت ما نسل ( ار اف ای) بودیم ولی مسئولین باید در موضوع جذابیت های بصری، امروز برای نسل هزاروچهارصدی سرمایه گزاری کنند چیزی بهتر و آزادتراز شبکه های نمایش خانگی...وخلاصه آنکه باید سعی کرد به فقرا برچسب اغتشاشگرنزد همانطور که معتادبودن! و اعتیادجرم نیست، فقرهم یک بیماری است که باید علاج شود آن هم فقری که علتش بشتردرسوءمدیریتها و تحریمهای فرسایشی است تاخودفقیر.به امید آزادی همه ی فقرا از فقر و تولیدوثروت روزافزون برای تمام ایرانیان.انشاالله

A

مقاله کوتاه

۱۱ مهر ۰۱ ، ۰۶:۴۳
Ali.akbari(Azad)

انسانی که سالهای سال فشارهای رفتاری و روانی ... راتحمل کرده می تواند به خودش حق دهد که درصف اعتراضات باشد حتی انتظار افراد مطلع هم از او جز این نمی تواند باشد ولی من به عنوان شخصی که تجربیاتی معنوی داشته ، هم حال مردمی رادرک میکنم که نگران ترک برداشتن دیوارکاخهایشان هستند هم حال مردمی را درک می کنم که باجانی به لب آمده مقابل مردان مسلح می ایستند ولی حقیقت پندارنیک،گفتارنیک وکردارنیک این عصاره ی ادیان واحکام توحیدی ایجاب می کند که حق رابگویم وآن چنین است که نباید هیچ شخصی را ترور شخصیتی یا فیزیکی کرد ومن تمامی انواع خشونت را محکوم می کنم چه داخلی باشدچه خارجی ...آنچه مهم است اصلاح است گاهی سکوت فریادی بلندتراست من یادگرفتم که اول خود را اصلاح کنم تا دربرابر پرخاش دیگران! مقاوم ترباشم سالها پیش که انقلاب سبز را مطرح کردم حرفی برای گفتن داشتم ولی امروز سکوت می کنم چرا که دربرابرمردمی که برای نان! قیام کنند نمی توان حرفی داشت ما تحمل شنیدن رنج وشعارهای مردم را از تلویزیون نداریم چه رسد به آنکه به فکرسخنرانی برای مردمی عصبانی باشیم! ولی یادآوری می کنم که درسال پنجاه وهفت هم مردم عصبانی بودند انقلاب شد آرام شدند شورشهای داخلی شد دوباره عصبانی شدند شورشها پایان یافت آرام شدند جنگ خارجی تحمیل شد باز عصبانی شدند واین بار عصبانی ماندند آنقدرکه میلیونها ایرانی گریختندیامهاجرت کردند و میلیونها ایرانی همچنان عصبانی درکشور ماندند واین عصبیت را به همه منتقل کردند رهبری، کرسیهای آزاداندیشی را مطرح فرمودند ولی عده ای به دنبال آن بودند تا مخالفان یا دشمنان! را خوب بشناسند بارها گفته ام درهزازه سوم نمودوکارمهم فرهنگی درسینما و تلویزیون... است وقتی نمی توان درسینما طوری حرف زد که مردم دنیا مشتاقانه برای آن پول بپردازند پس درقرن جدید درزمینه ی فرهنگی حرف تازه ای ندارید اگرهمانقدر که در کتاب مقدس قرآن درباره ی زن وشراب وگل وبلبل (بهشت) صحبت شده درسینما و رسانه خلاقیت اسلامی به خرج می دادید امروز اینقدر مشکلات انباشته ی فرهنگی و اجتماعی نداشتیم. من به عنوان یک صدای بسیارآهسته! به دوستان می گویم حرفی جزسکوت و تاسف ندارم با این همه از همه ی طرفها می خواهم ازدروغ و خشونت پرهیز کنند تا انشاالله درشرایطی نرمال قوانینی نرمال تر داشته باشیم.

A

بیانیه

۰۷ مهر ۰۱ ، ۰۱:۲۸
Ali.akbari(Azad)

روزی قاضی مشغول گفتگو با منشی اش بود که منشی گقت: راستی جناب قاضی می دانید شاعری به این شهرآمده که همه را مجذوب اشعارش کرده ؟ شیخ گفت نیم قرنی هست که ما شاعری نداشته ایم

منشی گفت آری وغالب مردم چزی از شعرنمی دانند ولی ناخودآگاه از کلمات موزون خوششان می آید وشاعر را تشویق و حمایت می کنند قاضی گفت: این که خیلی بداست یک فرد یک لاقبا از پشت کوه بیاید و ازهمه دلبری کند

منشی گفت: یا شیخ آیا به او حسادت می کنید قاضی کمی من ومن کرد و گفت اصلا روایت داریم حسادت جایز نیست مگربرشاعر

منشی گفت: عجب، من تا کنون نشنیده بودم که قاضی گفت: من فقیهم یا تو اکنون که شنیدی ما نباید اجازه دهیم یک نفر باکلمات بازی کند بعد هم محبوب شود هم ثروتمند

اوحتما باید دشمن داشته باشد و گرنه به هرچه اراده کند می رسد منشی گفت: این امکان ندارد که کسی دشمنش شود چون او به هرکه می رسد شعری می خواند ودل طرف را میبرد شیخ گفت: پس قانون را دشمنش می کنیم و بدین ترتیب قاضی نزد شاه رفت و قانونی را به امضای شاه مست رساند وروز بعد شاعر را به عدلیه فراخواند وپرسید شغلت چیست؟ شاعرگفت غزلسراهستم قاضی گفت این مختصات شعرتوست چرا همه دوازده بیتی هستند شاعرگفت: این سبک و روش من است عادت کرده ام

شیخ گفت: ای شاعرپدرسوخته مگرنمی دانی شعر طولانی به لهوولعب می رسد دراین ولایت شعر بالای پنج بیت به نیت نمازهای پنج گانه ممنوع است ومن اکنون تورا به سه ماه حبس محکوم می کنم تابعد...

شاعرغمگین و افسرده وارد زندان شد که متوجه شور و شوق زندانیان شد ازیکی ازآنها پرسید چه خبراست؟ و زندانی گفت : آماده باش که دخترشاه برای بازدید آمده از کجا معلوم شاید عفو شدی

شاعر خودش را آماده کرد وقتی فهمید دخترشاه به سلول کناری رسیده بلند شعر خواند که ...شازده خانم قابل باشم   بایدبگم به شعر من خوش آمدی خوش آمدی خوش آمدی    شازده خانم چه خاکی و چه بی ریا ....

شازده خانم ازاین کلمات موزون به رقص آمد وگفت آیا توشاعری؟ شاعرگفت بله

نگهبان فوری گفت خیر او یک شورشی است  دخترشاه گفت او کجاشورش کرده؟ نگهبان گفت نمی دانم به ما گفته اند شورشی است

شاعرگفت: چون من اشعاری بالای پنج بیت سروده ام بدستور قاضی حبس شدم

دخترشاه فورا دستورآزادی اش را صادرکرد و شاعر را با خود به قصربرد شاعردربین راه از روحیات و احوال شاه با خبرشد و یکصد بیت شعر برای شاه آماده کرد وقتی به شاه رسید زانوزد و گفت:

ای پادشه خوبان داداز غم تنهایی    دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی.....

شاه که حسابی ذوق زده و غافلگیرشده بود با خوشحالی پرسید تو که هستی ای مردجوان؟

مرد گفت: من شاعری هستم که به جرم شعرگفتن محبوس شد ولی دختر شما مراعفو وآزادکرد

شاه گفت از کی تا حالا شاعری جرم شده که ما بی خبریم

وشاه فورا قاضی را احضارکرد و پاسخ خواست .

شیخ گفت: ای شاه شاهان خود شما چندروز پیش این حکم را امضاکردید شاه گفت ای شیخ من که به یاد ندارم ولی این امضای من است آیا من مست بودم شیخ صورتش رنگ به رنگ شد سرخ و سپید آبی ...بنفش و گفت به گمانم مست بودید شاه گفت: مگرامرنکردیم درهنگام عیش و عشرتمان کسی مزاحم نشود آن هم برای حکم حکومتی؟ شیخ گفت: گستاخی مرا ببخشید فکر کنم بنده هم البته اشتباهی مست شده بودم که مستی شما را درک نکردم . شاه قاضی را توبیخ کرد و شاعر را مقام داد تا در دربار به رونق شعر وشاعری بپردازد.

A

۰۱ تیر ۰۱ ، ۰۷:۵۴
Ali.akbari(Azad)