بادا که روزی درب خانه ام صدا کند
چو بگشایم آن بت عیار مرانگاه کند
من سربه زیر چو عاقلان پرواکنم
اوبه لطفی و سلامی یخ ازدل آب کند
چو به دیدار رُخش اختیار از کف دهم
اوبه یک بوسه گونه ام را سرخ کند
من شوم ساقی دو دستم جام می
آن پری رو دردوغم را از دل من دور کند
چو شبی را بسان شمع و پروانه ها ماصبح کنیم
من سلامت باشم و او ثواب صدهزارتا حج کند
A