آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

موت اختیاری یا مرگ اختیاری حالتی است که در مراحل بسیار بالای سیر و سلوک به عارف دست می‌دهد در این حالت روح کاملا ارتباطش را با بدن قطع می‌کند به گونه‌ای که هیچ یک از مراتب نفس با بدن ارتباط نداشته و در نتیجه قلب و سایر بخش‌های بدن از کار می‌افتد و بدن سرد می‌شود. در این حالت - خواه از نظر شرعی و خواه از نظر پزشکی - عارف مرده است. اما آنکه در اسم ممیت و اسم محیی خداوند به فنا رسیده باشد می‌تواند با اختیار خویش بمیرد و می‌تواند دوباره با اختیار خویش به این عالم برگردد.

بدیهی است که مکاشفه، خلسه، خلع بدن و موت اختیاری با یکدیگر متفاوت هستند.

فهرست
  • ↓۱- اموری که ممکن است با موت اختیاری اشتباه شود
  • ↓۲- موت اختیاری مرحوم حداد
  • ↓۳- پانویس

اموری که ممکن است با موت اختیاری اشتباه شود

از آنجا که در موت اختیاری فرد از از بدن خود جدا می‌شود ممکن است برخی دیگر از حالات که دارای چنین شاخصه‌ای هستند با موت اختیاری برای خود سالک و یا برای دیگران اشتباه شود. ضمن متذکر شدن به این امور تلاش می‌کنیم تا معنای موت اختیاری واضحتر گردد.

برخی از مکاشفات

در نوعی از مکاشفات، سالک همین طور که در حالت عادی است و بدنش زنده و قلبش در حال زدن است می‌تواند از جهت سعه ادراکی، به یک جای دیگری احاطه پیدا می‌کند و از آنجا خبردار می‌شود. در این حالت اساساً روح سالک از بدنش جدا نشده و فقط دچار نوعی غفلت می‌شود. هرچند در مراحل بالاتر سلوک، همین مقدار از غفلت هم روی نمی‌دهد. به هرحال اموری مثل ضربان قلب و سایر علائم حیاتی مختل نمی‌گردد.

خلع بدن

مرتبه‌ای بالاتر از آنچه در بخش قبل گفته شد وجود دارد که در آن سالک نه تنها از جای دیگر خبردار می‌شود بلکه به آنجا رفته و روح خود را در آنجا می‌بیند. این حالت را خلع بدن و یا برون‌فکنی می‌گویند. در این حالت روح هم از بدن شخص اجمالاً جدا می‌شود و فرد با مسامحه با این روح حرکت کرده و در خیابان و آسمان سیر می‌کند ولی این بدن کماکان زنده است و قلبش می‌زند.

در حالات خلع بدن گاهی شخص تصاویری شبیه همین ادراکات انسان عادی را دارد و گاهی مواقع یک دسته ادراکات تجردی پیدا کند، اینها هیچ کدام‌شان موت اختیاری نیست، اینها یک نوع خلسه خلع بدن و برون فکنی است.

و برای سالکین متوسط و حتی به تعبیری گاهی مبتدی هم اتفاق می‌افتد. اگر سلوک را به معنی حرکت به طرف خدا معنی کنیم و به یک اعتبار بگوییم حرکت از ورود در عالم برزخ شروع می‌شود برای افرادی که وارد عالم برزخ می‌شوند حالت خلع بدن اتفاق می‌افتد: این حالت ممکن است در نماز یا خواب اتفاق بیافتد و بسیاری از افراد ممکن است بر اثر ضربه‌ای بر سر به کما رفته و این حالت برای‌شان اتفاق بیافتد. بعداً که برمی‌گردند، می‌گوید: نه من بودم، همه اتاق را می‌دیدم، این طرف و آن طرف هم رفتم. خیلی از تجربیات نزدیک به مرگ از این جنس است که شخص هنوز بدنش فعال است، حالت کما دارد.

موت اختیاری مرحوم حداد

موت اختیاری عبارت از این است که روح کلاً علقه‌اش را از بدن به طور تمام قطع کند و تمام مراتبش را جمع بکند و این بدن اصلاً ضربان قلبش کار نکند، بدن سرد سرد بشود به طوری که اگر کسی بیاید به این بدن مراجعه کند، این بدن دیگر به حسب موازین شرعی و پزشکی مرده است و باید دفنش کرد، با اختیار خودش بمیرد و بعد تازه با اختیار خودش دوباره برگردد چون باز هستند کسانی که مثلا یک نوعی از موت اختیاری دارند که وقتی بخواهند می روند، ولی دیگر قدرت بر برگشتن ندارند، با این حال «مرحوم حضرت آقای حداد موت اختیاری داشتند و دوباره هم برمی‌گشتند».

مرحوم علامه لاهیجی انصاری که خود از شاگردان مرحوم آقای قاضی بوده‌اند می‌فرمودند:

«مرحوم قاضى خیلى به ایشان عنایت داشت، و او را به رفقاى سلوکى معرّفى نمى‌کرد؛ و بر حال او ضَنَّت داشت که مبادا رفقا مزاحم او شوند. او تنها شاگردى است که در زمان حیات مرحوم قاضى موت اختیارى داشته است؛ بعضى اوقات ساعات موت او تا پنج و شش ساعت طول مى‌کشید. و مرحوم قاضى می‌فرمود: سیّد هاشم در توحید مانند سنّیها که در سنّى گرى تعصّب دارند، او در توحید ذات حقّ متعصّب است؛ و چنان توحید را ذوق کرده و مسّ نموده است که محال است چیزى بتواند در آن خلل وارد سازد.» (روح مجرد، ص ۱۳.)

در این فرمایش علامه لاهیجی انصاری که خود از اهل فن بوده‌اند دو نکته بسیار مهم وجود دارد:

اولاً اینکه فرمودند: «بعضی اوقات ساعات موت او تا پنج و شش ساعت طول می‌کشید.» این موضوع مهمی است زیرا اینکه شخص چه مقدار بتواند خودش را در آن عالم نگه دارد و سیر کند و بستگی به سعه نفسانی وی دارد و موتی در حد شش ساعت سعه بسیار بالایی می‌طلبد. [۱]

ثانیاً ایشان می‌فرماید: «او تنها شاگردی است که در زمان حیات مرحوم قاضی موت اختیاری داشته است».

فقط و فقط در بین شاگردان این مسئله را مرحوم حضرت آقای حداد داشتند یعنی بقیه شاگردان چه شاگردان دور آخر مثل خود مرحوم حاج شیخ عباس قوچانی و مرحوم آیة‌الله بهجت و چه شاگردان دوره میانه هم مثل خود حضرت علامه طباطبایی و اخوی‌شان و مرحوم سیداحمد کشمیری و .. از جهت قدرت روحی چنین توانی را دارا نبودند و این مسئله فقط به مرحوم حضرت آقای حداد اختصاص داشته است.

تذکر

بعضاً خلط بحث می شود و افرادی که اهل فن نیستند، بین موت اختیاری و خلسه و خلع بدن نمی‌توانند تفکیک بکنند، اشکال کردند که فلان بزرگوار هم از شاگردان مرحوم قاضی در خلسه می‌رفتند، روح‌شان از بدن جدا می‌شد و سیر می‌کردند، غافل از اینکه اینها هیچ کدام شان موت نیست چون بدن فعال است و قلب می‌زند، مثل کسی که حالا در خواب یا در کما یک گوشه‌ای خوابیده و نشسته می‌افتد، حتی ممکن است خلع بدن‌ها یک دو روز طول بکشد ولی باز هم غیر از این است که شخص بدنش به طور کلی تعطیل بشود و روح علقه‌اش را قطع بکند و بعد هم آن که خیلی مهم است این است که اختیاری باشد، چون سالک گاهی مواقع، در یک حالاتی یک دفعه خلع بدن برای سالک اتفاق می‌افتد و سیر می‌کند، ولی اینکه به اختیار خودش باشد یک درجه است، اینکه این خلع بدن به موت اختیاری تبدیل بشود یک درجه دیگر است.

از آن جایی که خلع بدن را خیلی‌ها تجربه می‌کنند معمولاً کمتر هم انکار می‌کنند اما در طول تاریخ انکار موت اختیاری که شخص کامل بمیرد و دوباره برگردد بین حکما اتفاق افتاده است که این را مصداقی از یک نوع تناسخ می‌دانستند و می‌گفتند رجوع از فعلیت به قوه است و حرف‌هایی که حالا بعضا در کلام حکما آمده و حرف‌های اشتباهی است.

حضرت علامه طهرانی در معاد‌شناسی می‌فرمایند:

«می‌گویند مرحوم هیدجی منکر مرگ اختیاری بوده است و خلع و لبس اختیاری را محال می‌دانسته، و این درجه و کمال را برای مردم ممتنع می‌پنداشته است، و در بحث با شاگردان خود جدّاً انکار می‌نموده و ردّ می‌کرده است.

یک شب در حجره خود بعد از بجا آوردن فریضه عشاء رو به قبله مشغول تعقیب بوده است که ناگهان پیرمردی دهاتی وارد شده، سلام کرد و عصایش را در گوشه‌ای نهاد و گفت: جناب آخوند! تو چه‌کار داری به این کارها؟ هیدجی گفت: چه کارها؟ پیرمرد گفت: مرگ اختیاری و انکار آن؛ این حرفها به شما چه مربوط است؟

هیدجی گفت: این وظیفه ماست، بحث و نقد و تحلیل کار ماست. درس می‌دهیم، مطالعات داریم، روی این کارها زحمت کشیده‌ایم؛ سر خود نمی‌گوئیم!

پیرمرد گفت: مرگ اختیاری را قبول نداری؟! هیدجی گفت: نه.

پیرمرد در مقابل دیدگان او پای خود را به قبله کشیده و به پشت خوابید و گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‌ و از دنیا رحلت کرد، و گوئی هزار سال است که مرده است.

حکیم هیدجی مضطرب شد. خدایا این بلا بود که امشب بر ما وارد شد؟ حکومت ما را چه می‌کند؟ می‌گویند مردی را در حجره‌ بردید، غریب بود و او را کشتید و سمّ دادید یا خفه کردید.

بیخودانه دویدم و طلّاب را خبر کردم، آنها به حجره آمدند و همه متحیّر و از این حادثه نگران شدند. بالاخره بنا شد خادم مدرسه تابوتی بیاورد و شبانه او را به فضای شبستان مدرسه ببرند تا فردا برای تجهیزات او و استشهادات آماده شویم، که ناگاه پیرمرد از جا برخاست و نشست و گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌، و سپس رو به هیدجی کرده و لبخندی زد و گفت: حالا باور کردی؟ هیدجی گفت: آری باور کردم، به خدا باور کردم؛ امّا تو امشب پدر مرا درآوردی، جان مرا گرفتی!

پیرمرد گفت: آقا جان! تنها به درس خواندن نیست؛ عبادت نیمه شب هم لازم دارد، تعبّد هم می‌خواهد، چه می‌خواهد، چه می‌خواهد ... فقط تنها بخوانید و بنویسید و بگوئید و بس، مطلب به این تمام می‌شود؟!

از همان شب حکیم هیدجی رویّه خود را تغییر می‌دهد، نیمی از ساعات خود را برای مطالعه کردن و نوشتن و تدریس کردن قرار می‌دهد و نیمی را برای تفکّر و ذکر و عبادت خدای جلّ و عزّ. شبها از بستر خواب پهلو تهی می‌کند و خلاصه امر به جائی میرسد که باید برسد. دلش به نور خدا منوّر و سِرّش از غیر او منزّه، و در هر حال انس و الفت با خدای خود داشته است.» (معادشناسی ج ۱،‌ ص ۱۰۴)

باری موت اختیاری درجه‌ای است مربوط به خواص از اولیاء خدا و از جهت حکمی و عرفانی هم مربوط به کسی است که به نوعی در اسم ممیت و محیی فنا داشته باشد که بتواند احیاء و اماته کند و آنقدر تسلط داشته باشد که حتی بعد از اینکه خودش را اماته کرد دوباره خودش را برگرداند و احیا کند. این قدرت از اختصاصات مرحوم حداد بود و نشان دهندهٔ این است که مرحوم حضرت آقای حداد در حقیقت برترین شاگرد مرحوم حضرت آقای قاضی بودند.

۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۱۳
Ali.akbari(Azad)

نویسنده:خواجه نصیر الدین طوسی

منبع:اوصاف الاشراف صفحه ۲۵

این باب در ازالت عوایق و قطع موانع از سیر و سلوک است که مشتمل بر شش فصل می باشد:

فصل اول- در توبه فصل دوم- در زهد فصل سیّم- در فقر فصل چهارم- در ریاضت فصل پنجم- در محاسبت و مراقبت فصل ششم- در تقوى‌

فهرست
  • ↓۱- فصل اول در توبه
  • ↓۲- فصل دوم در زهد
  • ↓۳- فصل سوم در فقر
  • ↓۴- فصل چهارم در ریاضت
  • ↓۵- فصل پنجم در محاسبت و مراقبت
  • ↓۶- فصل ششم در تقوى
  • ↓۷- مقالات مرتبط
  • ↓۸- پانویس

فصل اول در توبه

قال اللّه تبارک و تعالى:

تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.[۱]

معنى توبه رجوع از گناه باشد، و اول بباید دانست که گناه چه باشد تا از او رجوع کنند، و باید دانند که افعال بندگان بر پنج قسم باشد:

اوّل: فعلى که بباید کرد و نشاید که نکند.

دویّم: فعلى که نباید کرد و نشاید که کند.

سیّم: فعلى که کردن آن از ناکردن بهتر باشد.

چهارم: فعلى که ناکردن از کردن بهتر بود.

پنجم: فعلى که کردن و ناکردن او یکسان بود.

و گناه ناکردن فعلى بود که از قسم اوّل باشد و کردن فعلى که از قسم دویّم باشد، و از آن همه عاقلان را توبه واجب باشد.

و اینجا نه اقوال و افعال جوارح[۲] تنها مى‌خواهیم، بل جمیع افکار و اقوال و افعال مى‌خواهیم که تابع قدرت و ارادت هر عاقلى باشد.

امّا ناکردن فعلى که از قسم سیّم باشد، و کردن فعلى که از قسم چهارم باشد ترک اولى باشد، و از معصومان ترک اولى ناپسندیده باشد و توبه ایشان از ترک اولى باشد، و اهل سلوک را التفات به غیر حقتعالى که مقصد ایشان است گناه باشد ایشان را، و از آن توبه باید کرد.

پس توبه سه نوع است:

توبه عام همه بندگان را و توبه خاص معصومان را و توبه اخص اهل سلوک را و توبه عصاة امت از قسم اوّل است، و توبه آدم (ع) و دیگر انبیاء از قسم دوّم بود، و توبه پیغمبر ما (ص) آنجا که گفت:

«و انّه لیغان على قلبى و انّى لاستغفر اللّه فی الیوم سبعین مرّة» [۳]

از قسم سیّم.

امّا توبه عام موقف [۴]بود بر دو شرط:

شرط اوّل- علم به اقسام افعال که کدام فعل از افعال رساننده به کمال بود، و کمال به حسب اشخاص متعدد بود، بعضى را نجات از عذاب بود، و بعضى را حصول ثواب، و بعضى را رضاى آفریدگار تعالى و قربت به او. و کدام فعل رساننده به نقصان بود، و آن‌هم به ازاى کمال متعدد بود یا استحقاق عقاب باشد، یا حرمان از ثواب باشد، و یا سخط آفریدگار و بعد از آنکه [۵]لعنت عبارت از او [۶] باشد.

شرط دویّم- وقوف بر فایده حصول کمال رضاى او تعالى باشد و بر خلل حصول نقصان و سخط او تعالى.

پس هر عاقل که این دو شرط او را حاصل باشد البته گناه نکند، و اگر کرده باشد آن را به توبه تدارک کند.

و توبه مشتمل بود بر سه چیز [۷]: یکى به قیاس با زمان ماضى، و یکى به قیاس با زمان حاضر، و سیّم به قیاس با زمان مستقبل.

امّا آنچه به قیاس با زمان ماضى باشد به دو قسم مى‌شود:

یکى پشیمانى بر آن گناه که در زمان ماضى از او صادر شده باشد، و تأسّف بر آن تأسّفى هر چه تمام‌تر، و این قسم مستلزم قسم [۸]دیگر باشد، و به این سبب گفته‌اند:

«النّدم توبة.»[۹]

و قسم دوّم تلافى آنچه واقع شده باشد در زمان ماضى، و آن قیاس با سه کس باشد:

یکى به قیاس با خداى تعالى که نافرمانى او کرده است. دوّم به قیاس با نفس خود که نفس خود را در معرض نقصان و سخط خداى تعالى آورده است. سیّم به قیاس با غیرى که مضرّت قولى یا فعلى به او رسانیده است، و تا آن غیر را با حق خود نرساند تدارک صورت نبندد، و در رسانیدن با حق او در قول یا به اعتذار بود، یا به انقیاد مکافات را، و بر جمله به آنچه مقتضى رضاى او باشد، و در فعل به ردّ حقّ او یا عوض حقّ او باشد با او یا با کسى که قایم‌مقام او باشد، و با انقیاد مکافات را از او یا از کسى که قایم‌مقام او باشد، یعنى از قبل او باشد و تحمّل عذابى که بر آن گناه معیّن کرده باشد.

و اگر آن غیر، مقتول باشد تحصیل رضاى اولیاى او هم شرط باشد،چه تحصیل رضاى او محال باشد، و یمکن [۱۰]چون دیگر شرائط توبه حاصل باشد امیدوار باشد که در آخرت خداى تعالى جانب او مرضى و مرعى دارد به رحمت واسعه خویش. و امّا حق نفس او به انقیاد فرمان تحمل عقوبت دنیاوى یا دینى که واجب باشد تلافى باید کرد.

و امّا جانب الهى به تضرع و زارى و رجوع با حضرت او، و عبادت او، و ریاضت بعد از حصول رضاى مجنىّ علیه و اداى حق نفس خود امید باشد که مرعى شود.

و امّا آنچه از توبه بر آن مشتمل باشد به قیاس با زمان حاضر دو چیز بود:

یکى ترک گناهى که در حال مباشر آن گناه باشد قربة الى اللّه. دوم ایمن گردانیدن کسى که آن گناه بر او متعدّى بوده، و تلافى نقصان که راجع به آن کس بوده باشد.

و امّا آنچه به قیاس با زمان مستقبل بوده باشد هم دو چیز باشد:

یکى عزم جزم کردن بر آنکه بدان گناه معاودت نکند، و اگر او را بکشند یا بسوزند، نه به اختیار نه به اجبار راضى نشود بدانکه دیگر مثل آن گناه کند. دوم آنکه عزم کند بر ثبات در آن باب، و باشد که عازم بر خود ایمن نباشد به وثیقه نذرى یا کفّارتى یا نوعى دیگر از انواع موانع عود به آن گناه آن عزم را با خود ثابت گرداند، و ما دام که متردّد باشد یا در نیت او عود را مجال امکان باشد آن ثبات حاصل نباشد.

و باید که در این جمله نیّت تقرّب به خدا کند و از جهت امتثال فرمان او، تا در آن جماعت داخل شود که «التّائب من الذّنب کمن لا ذنب له»[۱۱].

این جمله شرائط توبه عام است از معاصى. و در حق این‌ جماعت فرموده است:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‌ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ».[۱۲]

و نیز فرموده است:

«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ»[۱۳].

و امّا توبه خاص که از ترک اولى باشد شرائط آن از این [۱۴]معنا که یاد کرده شده مفهوم [۱۵]مى‌شود، و در این باب فرموده است:

«لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ». [۱۶]

و امّا توبه اخصّ از دو چیز بود: یکى از التفات سالک به غیر مطلوب، و به این سبب گفته‌اند:

«الیمین و الشّمال مضلّتان».[۱۷]

و دوم از عود به مرتبه‌اى که از آن مرتبه ترقى باید کرد [۱۸]به التفات بدان مرتبه بر وجه رضا به اقامت در آنچه این جمله ایشان را گناه باشد، و به این سبب گفته‌اند:

«حسنات الابرار سیئات المقرّبین»

و ایشان را از آن گناه به توبه و استغفار و ترک اصرار و ندامت بر فوات گذشته، و تضرع به حضرت آفریدگار تعالى و تقدس پاک باید باشد.

من تاب و اخلص سرّه للّه فاللّه له «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»[۱۹].

فصل دوم در زهد

قال للّه تعالى:

وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‌ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‌[۲۰].

زهد عدم [۲۱]رغبت است، و زاهد کسى باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد مانند مآکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات و مستلذات [۲۲]دیگر [۲۳]، و مال و جاه و ذکر خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود رغبت نبود، نه از سر عجز یا از راه جهل به آن، و نه از جهت غرضى یا عوضى که به او راجع باشد، و هر کس که موصوف به این صفت باشد زاهد باشد بر وجه مذکور[۲۴].

امّا زاهد حقیقى کسى باشد که به زهد مذکور، طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد، بلکه صرف نفس از آن جمله که بر شمردیم بعد از آنکه فوائد و تبعات هر یک دانسته باشد، او را ملکه باشد و مشوب نباشد با طمعى یا امیدى یا غرضى از اغراض‌ نه در دنیا و نه در آخرت، و ملکه گردانیدن این صفت نفس را، به زجر باشد از طلب مشتهیات او و ریاضت دادن او به امور شاقّه تا ترک غرض در وى راسخ شود.

در حکایات زهّاد آمده است که شخصى سى سال سر گوسفند پخته و پالوده فروخت و از هیچ‌کدام چاشنى[۲۵] نگرفت، از او سبب این ریاضت پرسیدند، گفت: وقتى نفس من آرزوى این دو طعام کرد او را به مباشرت اتخاذ [۲۶]این دو طعام با عدم وصول به آن آرزو مالش دادم تا دیگر میل به هیچ مشتهى نکند.

و مثل کسى که در دنیا زهد اختیار کند جهت طمع نجاتى یا ثوابى در آخرت، مثل کسى باشد که از دنائت طبع و پستى به همّت[۲۷] روزها تناول طعام نکند با وفور احتیاج، تا در ضیافتى متوقع، طعام بسیار تواند خورد، یا کسى که در تجارت متاعى بدهد و بستاند [۲۸]که بدان سود کند.

و در سلوک راه حقیقت منفعت زهد رفع شواغل باشد تا سالک به چیزى مشغول نگردد و از وصول به مقصد باز نماند.

فصل سوم در فقر

قال اللّه تعالى:

لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ [۲۹].

فقیر کسى را گویند که مالش نباشد، یا اگر باشد کمتر از کفاف او باشد، و در این موضع فقیر کسى را گویند که رغبت به مال و مقتضیات دنیوى ندارد، و اگر مال به دست آرد به محافظت او اهتمام نکند، نه از نادانى یا عجز یا از زجر یا از غفلت، یا سبب طمعى مانند حصول مشتهیات، یا سبب جاه و ذکر خیر و ایثار سخاوت، و یا از جهت خوف از عقاب دوزخ، یا طلب ثواب آخرت، بلکه از جهت قلت التفاتى که لازم اقبال بر سلوک راه حقیقت و اشتغال به مراقبت جانب الهى باشد تا غیر حقتعالى حجاب او نشود، و به حقیقت این فقر شعبه‌اى باشد از زهد.

قال النبى (صلّى اللّه علیه و آله):

أ لا أخبرکم بملوک اهل الجنّة؟ قالوا: بلى:قال: کلّ ضعیف مستضعف اغبر اشعث ذى طمرین لا یعبأ[۳۰]

به لو أقسم على اللّه لأبرّه[۳۱].

و چون گفتند:

اگر خواهى بطحا و مکّه پر از زر به تو دهیم گفت: لا بل أجوع یوما فأسألک و أشبع یوما فأشکرک.

فصل چهارم در ریاضت

قال اللّه تعالى سبحانه:

وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‌ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‌[۳۲].

ریاضت رام کردن ستور باشد به منع او از آنچه قصد کند از حرکات غیر مطلوب، و ملکه گردانیدن او را اطاعت صاحب خویش در آنچه او را بر آن دارد و از مطالب خویش، و در این موضع هم مراد از ریاضت، منع نفس حیوانى بود از انقیاد و مطاوعت قوه شهوى و غضبى و آنچه بدان دو تعلّق دارد، و منع نفس ناطقه از مطاوعت قواى حیوانى و از رذائل اخلاق و اعمال، مانند حرص بر جمع مال و اقتناء جاه و توابع آن از حیلت و مکر و خدیعت و غیبت و تعصّب و غضب و حقد و حسد و فجور و آنها که در شرور و غیر آن حادث شود، و ملکه گردانیدن نفس انسانى را به طاعت و عمل [۳۳]بر وجهى که رساننده او باشد به کمالى که او را ممکن باشد.

و نفسى را که متابعت قوه شهوى کند، بهیمى گویند. و آن را که متابعت قوه غضبى کند، سبعى خوانند. و آن را که رذائل‌ اخلاق ملکه کند، شیطانى، و در تنزیل این جمله نفس امّاره آمده است یعنى «امّارة بالسوء» اگر این رذائل در وى ثابت باشد.

امّا اگر در وى ثابت نباشد، یا وقتى میل به شرکند و وقتى میل به خیر، و چون میل به خیر کند از میل به شر پشیمان شود و خویشتن را ملامت کند مر آن نفس را لوّامه خوانده‌اند.

و نفسى را که منقاد عقل باشد و طلب خیر او را ملکه شده او را نفس مطمئنّه نامیده است.

و غرض از ریاضت سه چیز است:

اول رفع موانع از وصول به حق، از شواغل ظاهره و باطنه.

دوم مطیع گردانیدن نفس حیوانى مر عقل عملى را که باعث باشد بر طلب کمال.

سوم ملکه گردانیدن نفس انسانى را به ثبات بر آنچه معدّ او باشد قبول فیض حقتعالى را تا به کمالى که او را ممکن باشد برسد.

فصل پنجم در محاسبت و مراقبت

قال اللّه تعالى:

وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ [۳۴].

محاسبت با کسى حساب و مراقبت نگاه داشتن بود. و مراد از محاسبت آن است که طاعات و معاصى را با خود حساب کند تا کدام بیشتر است، اگر طاعت بیشتر باشد باز بیند که در فضل طاعات بر معاصى با نعمتهائى که حقتعالى در حق او کرامت کرده است چه نسبت دارد، اوّل وجود او و چندین حکمتها در آفرینش اعضاى او که علماى تشریح چندین کتب در شرح آن [۳۵]قدر که فهم ایشان به آن رسیده است ساخته‌اند با آنکه از آنچه هست از دریائى قطره‌اى فهم نکرده‌اند، و چندین فوائد که در قوتهاى نباتى و حیوانى در او موجود است پیدا کرده است، و چندین دقایق صنع در نفس او که مدرک علوم و معقولات است بذات خود و مدرک محسوسات و مدبّر قوى و اعضا به آلات ایجاد کرده است و روزى او که از ابتداى خلقت تقدیر کرده است و اسباب پرورش او از علویّات و سفلیات ساخته.

پس اگر فضل طاعات او به این نعمتها و دیگر نعمتها که بر نتوان شمرد، چنانکه فرموده است:

«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» [۳۶]

موازنه کند بر تقصیر خود در همه احوال واقف شود.

و امّا اگر طاعات و معاصى او مساوى باشد بداند که به ازاى این نعمتها به هیچ بندگى قیام نکرده است و تقصیر خویش واضح‌تر یابد.

و اگر معاصى راجح‌تر باشد، فویل له ثمّ ویل له.

پس هرگاه طالب کمال این حساب با خود کرده باشد از او جز طاعت در وجود نیاید و خویشتن را با آنکه جز طاعت نکند مقصّر داند، و از این جهت فرموده‌اند: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا».[۳۷]و اگر حساب خود نکند و در معصیت تمادى نماید به وقت آنکه به مقتضاى «إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفى‌ بِنا حاسِبِینَ»[۳۸] حساب او کنند و در عذاب الیم و خسران عظیم افتد، و حینئذ لا یؤخذ منها عدل و لا یقبل منه شفاعة[۳۹]، اعاذنا اللّه من ذلک.

و اما مراقبت آنست که همیشه ظاهر و باطن خود نگاه دارد تا از وى چیزى در وجود نیاید که حسناتى که کرده باطل گرداند، یعنى ملاحظت احوال خود دایم بکند تا بر معصیتى اقدام ننماید، نه در آشکار و نه در پنهان، و شاغلى او را از سلوک راه حق باز ندارد، نه قوى و نه ضعیف، و این معنا همیشه پیش خاطر خود بدارد:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ»[۴۰]

تا آنگاه که به مرتبه وصول به مطلب [۴۱]رسد، و اللّه یوفق من یشاء من عباده انّه هو اللطیف الخبیر.

فصل ششم در تقوى

قال اللّه سبحانه و تعالى:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ[۴۲].

تقوى پرهیز باشد از معاصى از بیم خشم خداى تعالى و دورى از او، همچنان‌که بیمار را که طالب صحت باشد از تناول آنچه در آن مضرّت باشد و آنچه را اقدامش مقتضى مزید بیمارى او باشد پرهیز باید کرد تا علاج او دست دهد و درمان بیمارى او منجح آید.

همچنین ناقصانى را که طالب کمال باشند از هر چه منافى کمال باشد، یا مانع حصول آن، یا سالک را شاغل از سیر و سلوک در طریق طلب کمال پرهیز باید کرد تا آنچه مقتضى وصول باشد یا معاون در سلوک بود، مفید و مؤثر باشد.

«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۴۳].

و به حقیقت، تقوى مرکب از سه چیز است:

یکى خوف و دیگر تحاشى از معاصى‌ و سیّم طلب قربت و شرح هر یک از این سه به تمام در این رساله مختصر به جاى خود بیان خواهد شد، و در تنزیل و احادیث ذکر تقوى و ثناى متقیان بیشتر از آن آمده است که در این مختصر ذکر توان نمود، و غایت همه غایات محبت بارى‌تعالى باشد:

«بَلى‌ مَنْ أَوْفى‌ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‌ فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ».[۴۴]

۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۰۸
Ali.akbari(Azad)

اگرپیامبران الهی دارای چنان قدرتی بودند که مخالفت با آنها امکان نمی داشت وتوانایی و عظمتی داشتند که هرگز مغلوب نمی شدند وسلطنت و حکومتی می داشتند که همه ی چشمها به سوی آنان بود ... اعتبار وارزششان درمیان مردم اندک می بود درحالیکه از راه های دور بار سفر به سوی آنها می بستند و متکبران دربرابرشان سرفرود می آوردند وتظاهر به ایمان می کردند ، ازروی ترس یا شهوت مادیات...درآن صورت نیت های خالص یافت نمی شد و اهداف غیرالهی درایمانشان راه می یافت وباانگیزه های گوناگون به سوی نیکی ها می شتافتند اما خداوند سبحان اراده فرمود که پیروی ازپیامبران و کتب آسمانی...بانیت خالص،تنها برای خدا صورت پذیرد...

برداشتی مستقیم از خطبه 192 نهج البلاغه ی حضرت علی علیه السلام که این کتاب پس از قرآن درنزدعلما آنقدرمعتبراست که برخلاف بسیاری از احادیث ... حاضرشدند آن را به فارسی ترجمه کنند.

ودرسوره یونس آیه صدخداوندبه پیامبرمهربانش می فرماید: ای رسول ما اگر خدای تو می خواست اهل زمین همه یکسره ایمان می آوردند (چون نخواستیم) پس تو کی توانی تا به جبر و اکراه همه را مومن و خداپرست گردانی وهیچ یک از نفوس بشر را تاخدا رخصت ندهد ایمان نیاورد ...امروزه برخی معتقدند که ادیان،عدالت ، برابری و بسیاری از ایسم ها تنها در کتابها زیبا هستند و ظاهرا فقط کاپیتالیسم یعنی قدرت و ثروت همراه با آزادی است که جذاب و دلفریب است آنقدر که بسیاری ازمردم فقط برای تماشای آن حاضرند به دنبال نمایشگرهای بزرگ وگرانقیمت 16kوحتیNkچندبعدی... بروند.و البته هرکس خودش بهتر می داند که بیشتر اهل کتاب و مطالعه است یا ... !


***********************
مراحل سیروسلوک معنوی


مراحل سیر و سلوک، دارای گام‌های مختلفی مثل توبه و معاقبه و مشارطه و...می‌باشد. در این مقاله به سراغ اموری می‌رویم که زمینه را برای پرورش «فضائل اخلاقی» فراهم می‌سازد و گام به گام انسان را به خدا نزدیکتر می‌سازد، و این بحث اهمیت فوق‌العاده‌ای در علم اخلاق دارد و از امور زیادی بحث می‌کند.

۱ - توبه

۲ - مشارطه

۳ - مراقبه

۴ - محاسبه

۵ - معاتبه و معاقبه

سیر و سلوک، ضرورت سیر و سلوک، سفارش‌هایی برای آغاز سیر و سلوک، مقاطع دشوار سیر و سلوک بخشی از مطالبیست که در این مقاله مورد بررسی قرار گرفته است.

فهرست
  • ↓۱- چشم‌انداز سیر و سلوک
  • ↓۲- ماهیت سیر و سلوک
  • ↓۳- مسافر در سیر و سلوک
  • ↓۴- ضرورت سیر و سلوک
  • ↓۵- تعداد سفر در سیر و سلوک
  • ↓۶- مدت سفر در سیر و سلوک
  • ↓۷- سفارش‌هایی برای آغاز سیر و سلوک
  • ↓۸- کریوه‌ها و گردنه‌های سفر در سیر و سلوک
  • ↓۹- راه میان‌بر در سیر و سلوک
  • ↓۱۰- مطالب مرتبط

چشم‌انداز سیر و سلوک

متن اصلی: چشم‌انداز سیر و سلوک

انسان طالب مجهول مطلق نیست؛ به این معنا که هرگاه بخواهد در راهی قدم بنهد، دورنمایی از آن را در ذهن دارد.

حالات مختلفی که برای سالک رخ می‌دهد عبارتند از:

۱. درک غفلت خود (بیداری)؛ ۲. توبۀ نصوح از گذشتۀ پر از غفلت و گناه؛ ۳مراقبه و ذکر؛ ۴. گشوده شدن باب مکاشفات؛ ۵. چشیدن ارتباط شهودی با غیب؛ ۶. ادراک عالم برزخ و احاطۀ آن بر عالم ماده؛ ۷. پاک کردن خیالات از صفحۀ دل؛ ۸. گذر از عالم برزخ به عالم روح (عقل)؛۹. آغاز تجلیات نفس: (الف. به صورت مادی ب. احاطۀ نور نفس بر آسمان و زمین ج. گم کردن خود د. مشاهدۀ تمام حقیقت نفس خود با تجرد تام)؛۱۰. رسیدن به مقام توحید افعالی (در عالم یک فاعل بیش نیست)؛ ۱۱. رسیدن به توحید صفاتی (صفات کمالی منحصر در یک موجود است)؛ ۱۲. رسیدن به توحید اسمائی (در همۀ عوالم، عالم و حی و قادر یکی است)؛ ۱۳. رسیدن به توحید ذاتی (رسیدن به فنا با تجلی ذاتی)؛ ۱۴. گذر از فنا به بقا (در عین کثرت در وحدت بودن)؛ ۱۵. رسیدن به مقام انسان کامل، سلطان عالم و دارای مقام ولایت است.

ماهیت سیر و سلوک

متن اصلی: ماهیت سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

امور از نظر ادراک و توصیف به سه دسته قابل تقسیم است:

  • ۱. نه قابل درک است و نه قابل وصف، مثل کنه ذات الهی.
  • ۲. هم قابل درک است و هم قابل وصف. مثل همه امور حسی (فصل پاییز)
  • ۳. قابل درک هستند، اما قابل وصف نیستند، مثل وحی انبیا و حالات توحیدی.

دلایل غیرقابل توصیف بودن یک امر عبارتند از:

  • ۱. بلند مرتبه بودن مطلب و در دسترس نبودن آن؛
  • ۲. ضعف شنونده؛
  • ۳. ضعف گوینده؛

چند مورد از ویژگی‌های سفر الی الله عبارتند از:

  • ۱. سفر الی الله سفری است به سوی خدا و نامتناهی و توحید و نیستی و فنا، هستی و بقا و ولایت.
  • ۲. سفر به سوی خدا، سفر «شناختن»هاست؛ مثلاً:شناخت خدا، خود و هستی.
  • ۳. سفر به سوی خدا سفر «شدن» هاست:انسان ‌شدن، خدایی ‌شدن، آب شدن و ناب شدن.

چند نکته:

  • آغاز سفر: به خود آمدن است؛ ادامه سفر در خود فرورفتن است؛ انجام سفر از خود بیرون آمدن است.
  • مراحل کار عبارتند از: معرفت نفس، اصلاح خود، اصلاح غیر.
  • والاترین مقام ممکن الوجود بر اساس آیه شریفه سوره صافات این است که توصیف‌گر پروردگار خویش باشد.
  • فنا عبارت است از در طَبَق اخلاص نهادن وجود مجازی خویش و تقدیم آن در برابر تجلی ذاتی محبوب.
  • هم‌سفران این سفر معنوی سالکان راه خدا هستند.
  • خاطرات سفر حالات و مقامات سالک است.
  • مرکب سفر عشق و اخلاص است.
  • زاد و توشه دستورات شرعی است.
  • ارمغان سفر برای خود سالک، کمال و آثار آن و برای دیگران، سرچشمه‌های حکمت، دستگیری‌های استادانه، برافروختن عشق الهی در سینه‌ها است.

مسافر در سیر و سلوک

متن اصلی: مسافر در سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

مسافر سفر در سلوک الی الله، جان انسان (روح، روان، نفس) است.

هیچ موجودی از حرکت به سوی پروردگار مستثنا نیست. انسان قافله‌سالار این حرکت است. این حرکت یا به اختیار و مجاهدۀ وی انجام می‌گیرد، یا به اجبار و پس از مرگ صورت می‌پذیرد که البته ثمرات شیرین سلوک اختیاری را به دنبال نخواهد داشت.

زن و مرد بودن تأثیری در سلوک ندارد، زیرا از هر دو صنف به کمال رسیده‌اند. هویت‌های اقلیمی، جغرافیایی و فرهنگی نیز در این راه تأثیر ندارند، زیرا مسافر حقیقی جان است . سلمان فارسی با سابقۀ آتش‌پرستی از اهل‌بیت شد.

بدن در این سیر تأثیر دارد. البته بدن قوی در سرعت سیر مؤثر است، لذا بزرگان بر صحت مزاج برای سالکان راه توصیه کرده‌اند. بر همین اساس هر مزاجی توان تحمل نبوت و وحی را ندارد. صاحب نبوت دارای «اعدل امزجه» است.

ترک اعمال عبادی به بهانۀ وصول به حق گمراهی محض است، به سه دلیل:

  • ۱. راه خدا پایان ندارد؛
  • ۲. انبیا و اولیا تا لحظۀ آخر مشغول عبادت‌های بدنی بوده‌اند؛
  • ۳. نور خدا در عالم امکان جاری است، چرا بدن، این عالم جزئی را، از تجلی انوار الهی محروم نماییم.

عبادت قالبی صرف در این راه کافی نیست، بلکه بنا به توصیه روایات توجه قلبی و تفکر رساننده‌ترند.

این سفر روحانی است. اگر جسمانی بود، نباید خانوادۀ انبیا همانند همسر و پسر نوح یا همسر لوط گرفتار عذاب می‌شدند.

ضرورت سیر و سلوک

متن اصلی: ضرورت سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

الف. با نگاهی اجمالی به آیات و روایات، ضرورت سفر را درمی‌یابیم.

  • ۱. سبقت‌گیرندگان هم مقدمند هم مقرب.
  • ۲. علی صلواةالله علیه از خداوند می‌خواهد که در زمرۀ شتابندگان به سوی او باشد.
  • ۳. امام صادق علیه السلام بیان می‌دارد هر کسی در حال فزونی و رشد نباشد، مرگ برای او بهتر از زندگی است.
  • ۴. امر به مردن اختیاری قبل از مردن طبیعی حاکی از ضرورت سفر است.

 

ب‌. در پاسخ به این پرسش که «آیا سفر به سوی خدا ضرورت دارد؟» می‌گوییم ضرورت به اهمیت بستگی دارد و بر اساس هدف، اثر و نتیجه شکل می‌گیرد.

آیا سفر به سوی خدا واجب است؟

پاسخ: سه گونه وجوب داریم:

  • فقهی، اخلاقی و عقلی.
  • سفر به سوی خدا واجب فقهی نیست.
  • سفر به سوی خدا واجب اخلاقی است.

آیا هر واجب عقلی، واجب فقهی و اخلاقی هم هست؟ خیر.

آیا هر واجب فقهی و اخلاقی، واجب عقلی هم است؟ خیر.

چرا سفر به سوی خدا واجب فقهی نیست؟ زیرا شرط این سفر نوعی شعور و عشق است که روزی همگان نیست.

 

انواع سه‌گانۀ عبادت عبارتند از:

  • ۱. عبادت برده‌وار کسانی‌ که از ترس دوزخ عبادت می‌کنند.
  • ۲. عبادت سودگرانۀ کسانی ‌که به طمع بهشت عبادت می‌کنند.
  • ۳. و عبادت احرار (آزاد گونه) در افرادی‌ که خدا را شایستۀ عبادت می‌دانند. به همین دلیل او را پرستش می‌کنند.

از دیدگاه اخلاق و عرفان سفر به سوی خدا حتماً واجب است و اصولاً تنها وظیفۀ آدمی است، پس از آن گریز و گزیری نیست.

 

ثمرات سلوک:

  • ۱. انسان شدن؛
  • ۲. از دام و تیررس شیطان رستن؛
  • ۳. زیستن با آرامش برای رسیدن به «تفسیر صحیح هستی»؛
  • ۴. هم‌جواری با افراد پاک و راه‌یابی به قرب الهی؛
  • ۵. تحقق بخشیدن به هدف آفرینش؛

 

چرا قلب مؤمن عرش خداست؟

زیرا مؤمن با سیر و سلوک به کمال می‌رسد و هدف آفرینش را تحقق می‌بخشد.

آیا سفر به سوی خدا واجب عقلی است؟ اگر هدف آدمی رسیدن به بهشت باشد، خیر و اگر رسیدن به خدای بهشت باشد، آری.

آیا بین عقل و عشق نزاعی در بین هست؟ بزرگان عاقلِ عاشق می‌گویند خیر، نزاعی در بین نیست.

 

پاسخ به چند اشکال:

۱. مگر خداوند جسم است که بتوان به سوی او سفر کرد؟

پاسخ: مسافر سفر عشق، جان آدمی است، نه جسم او.

۲. تعلق عشق به خدا محال است (عشق به خدا تعلق نمی گیرد)

پاسخ: خیر، تعلق عشق به غیر خدا محال است.

۳. به علت خطرات فراوانی که این سفر دارد به آن وارد نمی‌شویم.

پاسخ: اولاً اهداف گران‌بها با کوشش بسیار به دست می‌آید. ثانیاً اگر حرکت درست با خاکساری در محضر حق و اطاعت از استاد کامل همراه باشد، در نتیجه از امتحانات سربلند بیرون می‌آییم.

۴. از راه‌های دیگر مثل اخلاق و زهد به اهداف این سفر دست می‌یابیم.

پاسخ: راه سلوک بی‌بدیل و بی‌نظیر است و اخلاق و زهد شرط لازم هستند، نه شرط کافی.

۵. به دلیل نبودن راهنما (یعنی معصوم) راه سفر بسته است.

پاسخ: در بحث «راهنمای سفر» پاسخِ مفصل خواهد آمد.

تعداد سفر در سیر و سلوک

متن اصلی: تعداد سفر در سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

نکاتی درباره تعداد سفر در سیر و سلوک:

۱. با بررسی دو نگرش دربارۀ تعداد سفرها درمی‌یابیم بشر ماده‌پرست که اعتقادی به مبدأ و معاد ندارد، آغاز سفر خود را تولد از مادر و پایان آن را فرورفتن در خاک می‌داند، حال آنکه انسان خداپرست معتقد است قبل از دنیا عوالمی را پشت سر گذاشته و مردن هم پایان راه او نیست.

۲. جریان خلقت به مثابۀ دو قوس است؛ یعنی عارفان معتقدند جریان خلقت به صورت خط مستقیم نیست؛ بلکه هستی در قوس نزول از خدای هستی تا پایین‌ترین درجه (هیولای اولی) فرود می‌آید و سپس به سمت خدای هستی تا بالاترین درجه که پروردگار است صعود می‌کند.

۳. دو قوس نزول و صعود دایرۀ بزرگ هستی را تشکیل می‌دهد.

۴. عارف «هستی خدا» را بیرون از این دایره فرض می‌کند.

۵. این دایره از وحدت و یکپارچگی برخوردار است، اما به اعتبار تفاوت آثار، درجاتی دارد که به آنها «عوالم وجودی» یا «عوالم نمودی» گفته می‌شود. عوالم در دو قوس نزول و صعود متناظرند.

۶. عوالم بر اساس دنیا به سه قسم «پیش از دنیا»، «دنیا» و «پس از دنیا» تقسیم می‌شود. در روایات نیز به تبیین عالم «ذر» و «میثاق عهد» که عالم پیش از دنیاست پرداخته شده و همین‌طور در آیات و روایات مربوط به قبر و برزخ و قیامت که عالَم پس از دنیاست به این عالم، به صورت تفصیلی توجه شده است.

۷. سفرهای سه‌گانه عبارتند از:

  • ۱. سفری در قوس نزول تا رسیدن به عالم خاک
  • ۲. سفری در عالم ماده
  • ۳. سفری در قوس صعود تا رسیدن به «کمال انسانی».

۸. سفر در قوس صعود چهار قسم دارد:

  • ۱. سفر به سوی خدا؛
  • ۲. سفر در خدا؛
  • ۳. سفر از خدا به خلق؛
  • ۴. سفر در خلق با همراهی خدا که «اسفار اربعه» نام دارد.

۹. اگر گفته شود از اسفار اربعه فقط سفر اول در قوس صعود قرار داد و سفر دوم و چهارم نه در قوس نزول است نه در قوس صعود و سفر سوم هم در قوس نزول است، پس چگونه این اسفار را سفر در راه تکامل و قوس صعود می‌دانید؟ در پاسخ می‌گوییم: مراد از قوس صعود مراحل تکامل است، نه قوس صعود در برابر قوس نزول و روشن است که سالک در تمامی اسفار در حال تکامل است، مثلاً سالک رسیده به سفر چهارم کامل‌تر از سالک در سفر سوم است.

۱۰. می‌توان گفت آدمی را شش سفر است:

  • از عالم پاک به عالم خاک؛
  • سفری در دنیا؛
  • سفر به سوی کمال انسانی که خود چهار سفر است.

۱۱. موضوع عرفان عملی اسفار چهارگانه یا الانسان بعد الدنیاست نه قبل الدنیا و نه فی الدنیا.

۱۲. مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی دربارۀ تعداد سفرها نظر خاصی دارد که در متن ذکر شده است.

۱۳. مهم‌ترین سفرها، سفر اول از اسفار اربعه است، زیرا قبل از آن اختیاری نداشته‌ایم و بعد از آن هم به گونه‌ای، سفرها غیراختیاری است و عمده، سفر اول است که از یقظه آغاز می‌شود و به فنا پایان می‌پذیرد.

۱۴. بحث منازل سفر مفصل‌ترین بخش این کتاب است.

مدت سفر در سیر و سلوک

متن اصلی: مدت سفر در سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

نکاتی درباره مدت زمان پیمودن راه خدا:

۱. سفر به سوی خدا آغاز زمانی دارد و آن آغاز، زمانی است که سالک تصمیم به کوچ به طرف پروردگار می‌گیرد (یقظه و بیداری اولی).

اما پایان زمانی ندارد زیرا اولاً: این سفر به سوی فرا زمان و فرامکان است. ثانیاً: نه خداوند پایان دارد، نه فیض او و سفر در خدا و فیض او بخشی از سفر سالک است.

۲. عامل به وجود آمدن بیداری اولی (یقظه) نفحه‌ای (نسیم رحمت الهی) است که از اسباب آن می‌توان به این موارد اشاره کرد:

  • وارد آمدن مصیبتی بر انسان؛
  • برخورد با انسانی خود ساخته؛
  • مطالعۀ قرآن، روایات معرفتی و کتب عرفانی.

۳. مدت زمان سفر: از آنجا که این سفر پایان زمانی ندارد، مدت معلوم و مشخصی هم نخواهد داشت.

۴. اگر این سفر مدت ندارد، چرا گاهی گفته می‌شود فلان عارف در ۷ سال یا ۹ سال و ... به کمال رسید؟

پاسخ: اسفار سالک در مجموع پایان ندارد، ولی بعضی از سفرها مانند سفر اول پایان دارد که رسیدن به مقام فنای ذاتی و مقام ولایت است.

۵. مدت سفر سالک بر اساس رسیدن به فنا محاسبه می‌شود، زیرا فنا پایان سفر اول است و سفر اول، مشکل‌ترین سفر و بخش عمدۀ اسفار است.

۶. سیر انسانِ سالک پس از مرگ، اگر هنوز به کمال نرسیده باشد، ادامه می‌یابد، اما انسان غیرسالک تا نفخ صور در برزخ می‌ماند.

۷. مدت سفر در سالکان مختلف، متغیر است، اما سرعت بیش از حد معمول موجب می‌شود سالک واصل به خوبی از عهد تربیت شاگردان برنیاید.

۸. علل سرعت در سیر به سوی خدا عبارت است از:

صفا و پاکی جوهر نفس؛ تربیت دوران نوزادی، کودکی و نوجوانی؛ همت قوی و بلند؛ اخلاص؛ یقظۀ قوی؛ مراقبۀ شدید؛ ایثار در راه خدا به خصوص نسبت به دوستان خدا؛ تحمّل در شدائد و مشکلات راه و نرنجیدن از دیگران؛ کامل و خبره بودن استاد؛ تسلیم کامل نسبت به استاد کامل بودن.

سالک در سیر الی الله نباید از معجزۀ توسل که مانند کبریت احمر غافل باشد، چراکه اثر چشم‌گیری در سلوک دارد.

سفارش‌هایی برای آغاز سیر و سلوک

متن اصلی: سفارش‌هایی برای آغاز سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

سالک در راه خدا با حالاتی برخورد می‌کند که تمام وجود او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این حالات باید با آمادگی قبلی که برای خود ایجاد کرده، سخن استاد را بشنود و اندرز او را بپذیرد.

 

سفارش‌های پیش از سفر عبارتند از:

  • ۱. همت بلند، بی‌تفاوت نبودن‌، دوام حزن، اهمیت ندادن به مشکلات (همت سالک وصول به یار است و چشیدن شهد دیدار).
  • ۲. توسل، توکل‌، خاکساری (سالک مهر خاکساری بر پیشانی جان دارد).
  • ۳. دل نبستن به مقامات (در راه خدا هرچه دادند ببینید و بریزید).
  • ۴. بلاکشی و جفا کشی و دم نزدن (زیر شمشیر غمش رقص‌کنان باید رفت).
  • ۵. تسلیم کامل نسبت به استاد کامل (سر نهادن بر آستان استاد و نشستن بر شهپرهمت او).

 

خلاصه سفارش‌های مرحوم بهاری برای شروع سلوک:

  • ۱. سلامتی بدن و مزاج.
  • ۲. رعایت شریعت: انجام واجبات و ترک محرمات.
  • ۳. رعایت فضائل اخلاقی.
  • ۴. فراغت از تحصیل معاش با ثروت یا قناعت.
  • ۵. گرامی داشتن علم و عالمان.
  • ۶. دائم الحزن بودن.
  • ۷. کتمان سر و رازپوشی.

کریوه‌ها و گردنه‌های سفر در سیر و سلوک

متن اصلی: مقاطع دشوار سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

سالکی که قدم صدق در راه نهد، راهش به سوی حق کوتاه و نزدیک است و مغناطیس وجودی رب ودود جان انسان بیدار شده را به سوی خود می‌کشد، اما پیمودن همهٔ بخش‌ها و مقاطع راه خدا از نظر دشواری و آسانی، یکسان نیست، برخی همانند جادهٔ صاف و بعضی مانند گردنه و کریوه است.

خداوند در قرآن کریم برای اصحاب یمین گردنه‌هایی برمی‌شمرد، مانند آزاد کردن بنده، طعام دادن به یتیمی خویشاوند و.... همان‌طور که می‌دانیم «مقربین» بر اساس آیات قرآن از اصحاب یمین برترند و در نتیجه عقبه‌هایی سخت‌تر را باید پشت سر بگذارند.

اگر اصحاب یمین باید «اشد حباً لله» باشند، مقربین باید از این حب سوخته باشند و خاکسترشان بر باد رفته باشد؛ اگر برای اصحاب یمین «ایمان» شرطِ عبور از عقبه است، برای مقربین یقین شرط است، آن هم نه علم الیقین که عین الیقین بلکه حق الیقین.

 

کریوه‌های راه

اهل طریق برای راه خدا کریوه‌هایی را بر شمرده‌اند که به پاره‌ای از آنها اشاره‌ای می‌کنیم.

۱. ترک عادات ناشایست فردی و اجتماعی

متأسفانه بسیاری از انسان‌ها در کنار عادات فردی ناشایست گرفتار عادات اجتماعی ناشایست هم هستند؛ سالک باید در قدم‌های نخست سلوک دست از عادات ناروایی فردی و اجتماعی بردارد. در متن به تعدادی از عادات ناپسند فردی و اجتماعی اشاره شده است.

 

راه ترک عادات زشت

  • ۱. اندیشیدن در اینکه انسان دارای عادات زشت از همت عالی بی‌بهره یا کم‌بهره است.
  • ۲. عادات ناشایست منجر به تباه شدن وقت، اراده و یا مال آدمی است.
  • ۳. عادات ناشایست نوعی پای‌بندی است. انسانی که پای‌بند مادیات باشد، در خاک می‌ماند و توان راندن فرس مراد بر افلاک را ندارد.
  • ۴. توبهٔ راستینی که پس از یقظه و بیداری برای سالک رخ می‌دهد، گذشتهٔ غفلت‌اندود او را تخریب می‌کند.

 

پرسش: اگر ترک عادات فردی و اجتماعی برای سالک ضروری است، پس احادیث و روایاتی که مضامینی از قبیل «دست خدا با جمع مردم است» و «با تودهٔ مردم باشید» را چه کنیم؟

پاسخ: با جماعت مسلمین بودن یعنی داشتن دغدغهٔ اسلام و مسلمین و شریک بودن در غم و شادی آنان و فاصله نگرفتن از جمعه و جماعتشان. البته احترام به آداب اجتماعی در صورتی که با موازین شرع و عقل ناسازگار نباشد، مشکلی ایجاد نمی‌کند.

منطق قرآن این است که ما همرنگ حق شویم، نه همرنگ جماعت.

 

دو نکته

  • ۱. عبادت‌های نیک و زیبا سبب می‌شود که اعمال نیک به سهولت از آدمی سر زند، اما باید مراقب بود که منشأ و انگیزهٔ عمل، عادت نباشد بلکه برای خدا باشد.
  • ۲. از آنجایی که عادت سبب سهولت انجام عمل می‌شود، سالک باید پیوسته ریاضات خود را متین‌تر و مراقبت خود را بیشتر نماید.

 

۲. تولد دوم

دل کندن از طبیعت و ورود به عالم برزخ از گردنه‌های راه خداست، انسانی که همیشه با مادیات محشور بوده، اینک می‌خواهد به سفری ملکوتی برود.

راهکار عبور از کریوهٔ دوم مراقبهٔ شدید به همراه زهد واقعی است و همچنین ذکر شریف یونسیه در سجده به تعداد ۴۰۰ بار در بین الطلوعین برای بیرون جستن از شکم طبیعت و قدم نهادن در برزخ مؤثر است.

 

۳. عبور از عالم مثال و برزخ به عالم نفس

عالم برزخ عالم عبور از کثرت انفسی است. ثمرهٔ انس و الفت با عالم طبیعت به وجود آمدن موجودات خیالی هستند که مانع آرامش سالک می‌شوند و هرگاه بخواهد ساعتی در ذکر خدا بیارمد، ناگهان چون سیل بر او هجوم آورده و قصد هلاکت او را می‌کنند. این کثرات انفسی قوی‌تر از کثرات خارجی است. سالک باید به یاری نغمهٔ قدسی با مجاهده و ریاضت به آرامش خیال برسد و این موجودات خیالی را از بین برده تا ذهن او را در توجه به معبود مشوش نکنند.

 

۴. عبور از مرحلهٔ تجلیات نفسانی

سالک باید در جنگ انفسی به طور کامل از عهدهٔ جنود شیطان برآید و آثار نفسانی را قطع کند و ریشه‌های آنها را از مخفی خانه‌های دل برکند، چرا که اگر ذره‌ای حب مال و جاه و منصب و کبر و شخصیت‌طلبی و خویشتن‌دوستی در او باشد، هرگز به کمال نخواهد رسید و چه بسا انسان‌های کاملی که پس از سال‌ها ریاضت در جنگ انفسی شکست خورده‌اند، به این علت که ریشهٔ بعضی از صفات هنوز در خانه دلشان باقی بوده است. توفیق غلبهٔ بر نفس منوط به عنایات خاصهٔ رب الارباب است.

 

۵. ترک اراده، قطع طمع

سالک در ابتدای سلوک با پای محبت گام برمی‌دارد، اما پس از طی منازلی می‌فهمد که محبت با محبوب مغایر است و بدین جهت سعی می‌کند این نردبان را رها کند و فقط محبوب را در نظر داشته باشد، ولی پس از چندی در می‌یابد که این عبادت هم خالی از شرک نیست، زیرا در این عبادت خود را عاشق و محب را معشوق دانسته و سعی می‌کند که حب و عشق محبوب را فراموش کند تا به کلی از تغایر و کثرت گذشته، قدم در وحدت بنهد. در این موقع نیت از سالک منتفی می‌گردد که مرحله‌ای بسیار صعب و مشکل است، زیرا سالک پس از تأمل و دقت فراوان، درمی‌یابد که خالی از قصد و نیت نبوده، گرچه هدفِ آن عبور از مرحلهٔ ضعف و وصول به کمال بوده و حتی به وسیلهٔ تجرید ذهن و خاطر نمی‌تواند این کار را انجام دهد، چون نفسِ تجرید مستلزم عدم تجرید است، زیرا حتماً این تجرید را به انگیزهٔ غایتی به جا می‌آورد و خود این توجه به غایت علامت عدم تجرید است.

پس سالک باید به حقیقت ادراک کند که خداوند وجود او را وجودی طماع قرار داده و هرچه بخواهد قطع طمع کند، چون سرشت او با طمع است، به نتیجه‌ای نمی‌رسد، بنابراین خود را زبون شمرده و امر خود را به خدا می‌سپارد، این عجز و بیچارگی ریشهٔ طمع را در نهاد او سوزانده (احراق) و او را پاک می‌گرداند. البته ادراک این معنی نظری نیست و نیاز به پیدایش حال دارد.

 

چند نکته

۱. گونه‌های عبادت سالک:

الف. عبادت سالک از ابتدا تا انتها را می‌توان به سه بخش تقسیم کرد:

  • ۱. محبی: یعنی عبادت با عنوان محب بودن خود.
  • ۲. محبوبی: یعنی عبادت با عنوان محبوب بودن خدا.
  • ۳. احرار: انگیزه و نیت در اینجا رخت بسته و عبادت بر اساس وحدت شکل می‌گیرد.

ب. سالک هنگامی به توحید می‌رسد که اراده و نیت از او منتفی گردد.

ج. سالکی که نیت از او منتفی گشت، هرگز به دنبال کشف و شهود نیست، زیرا خواستی ندارد.

د. منتفی شدن اراده و نیت از کریوه‌های راه است و با قطع طمع و اراده محال است به آن رسید.

هـ. ترک اراده ذوق و حال می‌خواهد، نه فکر و قال و راه دست‌یابی به آن طریقهٔ احراق است. با تحقق حالت عجز و بی‌چارگی به دست می‌آید. در قرآن نیز از طریق احراق استفاده شده است.

و. فنا در ذات احدیت بر اساس عبادت احرار پایه‌ریزی شده است.

 

۲. طریقهٔ احراق از ابتکارات مرحوم قاضی است و می‌توان در گذر از همهٔ مراحل سلوکی از آن استفاده کرد، به این شرط که زیر نظر استاد باشد.

پرسش:

چگونه ممکن است سالک راه‌رفته به بی‌چارگی و عجز و درماندگی بیفتد، در حالی که خداوند در قرآن وعده فرموده که هرکس تقوا پیشه کند، خدا برایش راه برون‌رفتی قرار می‌دهد.

پاسخ:

البته خداوند راه برون‌رفت قرار داده و چه راهی بهتر و سریع‌تر از شیوهٔ احراق است؟ به عبارت دیگر خداوند خود بنده را به عجز و درماندگی مبتلا می‌کند که گام او را در راه خود استوار سازد.

 

۳. احراق ریشهٔ انیت و خودیت را از بین می‌برد، پس ریشهٔ همهٔ رذایل می‌سوزد و طمع به عنوان نمونه است.

 

۶. نکات بحث «نفی خواطر بالکلیه»

  • ۱. از ابتدای سلوک، سالک باید در نفی خواطر بکوشد، اما آنچه در این بحث روی آن تأکید شده، نفی خواطر کلی است که با رسیدن به مقام توحید ملازم است.
  • ۲. یکی از خطرات «ادعای حلول و اتحاد» است، از آنجا که سالک هنوز از وادی اسم و رسم بیرون نرفته، ممکن است در اثر تجلی صفاتی یا اسمائی چنین تخیل کند که: الله با خودیت و شخصیت او متحد است که البته این ادعا کفر و شرک است و خلط کردن میان این حالت و «وحدت وجود» و نوشتن یکی به جای دیگری ظلمی عظیم است.
  • ۳. «توجه به نفس» از مصادیق ذکر به حساب می‌آید و معرفت نفس باب معرفت رب است و به همین دلیل «انفع المعارف» است.
  • ۴. بسیاری از عادات فردی و اجتماعی ما جز ایجاد خاطره و صد چندان مشکل‌تر ساختن عمل نفی خواطر نتیجه‌ای به دنبال ندارد. از این قبیل است نشستن در جلسات لغو، آموختن دانش‌های غیرمفید، خواندن کتاب‌های بی‌محتوا، رفتن به سفرهای غیر ضروری.
  • ۵. گاهی افرادی به سلوک می‌پردازند که در گذشته به گناهانی آلوده بودند و در اثر تحولی که برایشان رخ داده در این مسیر قرار گرفته‌اند، پس از عمل توبه و احساس آمرزش و آرامش حاصل از آن، سالک حق ندارد تصاویری از گناهان لذت بخش گذشته را به یاد آورد بلکه، باید همهٔ آنها را دفن کند.

راه میان‌بر در سیر و سلوک

متن اصلی: راه میان‌بر در سیر و سلوک - نویسنده: آیةالله حاج شیخ علی رضائی

شتاب‌زدگی در سرشت آدمی وجود دارد و طی مسیر از راه میان‌بر مورد علاقۀ انسان‌هاست.

در سخنان معصومان: چنین مضامینی را مشاهده می‌کنیم، به عنوان مثال امام سجاد علیه السلام می‌فرمایند:

«پروردگارا! ... ما را در نزدیک‌ترین راه‌ها برای حضور به خدمتت سیر ده، دور را بر ما نزدیک ساز و ...».

در دعاها و همچنین در عبارات عرفا به راه میان‌بر یا «اقرب الطرق» تصریح شده است مثلاً استاد در جایی فرموده‌اند:

«بهترین طریق نفی خواطر «توجه به نفس» است که اسرع طرق برای نیل به مقصود است».

در حدیثی از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به علی علیه السلام می‌خوانیم هنگامی که مردم با گونه‌هایی از نیکوکاری به پروردگارشان تقرب جستند، تو با عقل به سویش تقرب جو که از همه پیشی می‌گیری.

و در روایت دیگری می‌خوانیم: «ره سپردن به سوی خداوند با دل‌ها از به زحمت انداختن اعضا و جوارح به اعمال رساننده‌تر است».

 

آیا راه میان‌بُر همان صراط مستقیم است؟

ویژگی‌های صراط مستقیم از دیدگاه علامه طباطبایی

  • ۱. صراط مستقیم دارای درجات است (به دلیل ۱۱/مجادله) و شرک و ظلم مصداقاً متحدند، اگرچه مفهوماً گوناگونند.
  • ۲. برای اینکه مؤمنان به صف اصحاب «راه راست» بپیوندند، نیازمند دستیابی به نوعی معرفت هستند.
  • ۳. صراط مستقیم یکی است، ولی سبل به سوی خدا متعدد است. سبل سلام عین صراط مستقیم هستند، ولی صراط مستقیم عین هر یک از آنها نیست، بلکه محیط بر آنها و جامع آنهاست.
  • ۴. راه‌ها به سوی خدا (سبل) از نظر کمال و نقص و ارزش گوناگونند. به میزان نزدیکی به صراط مستقیم از کمال برخوردارند و به مقدار دوری از صراط مستقیم از نقص برخوردارند.
  • ۵. اسلام، ایمان، عبادت، اخلاص و ... از سبل سلام هستند و به مقدار نسبتشان با صراط مستقیم بهره از کمال دارند. کفر، شرک، جحود، انکار، طغیان و ... به مقدار دوری از صراط مستقیم در درجات نقص قرار می‌گیرند.
  • ۶. اولین گشایندۀ درب هدایت از راه صراط مستقیم در امت محمد صلی الله علیه وآله وسلم امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام است.
  • ۷. چون صراط مستقیم در همۀ راه‌های سالم به سوی الله حضور دارد، انسانِ در راه خدا، می‌تواند از خدا بخواهد او را در راه قرار دهد، یعنی از راهی به راهی بهتر.

برخی از ویژگی‌ها و برداشت‌های مستقیم از قرآن دربارۀ صراط مستقیم هست که در متن به آنها اشاره شده است.

 

صراط مستقیم در روایات:

  • ۱. قرآن صراط مستقیم یا همان راه راست است.
  • ۲. اهل بیت: راه راست هستند.
  • ۳. امام صادق علیه السلام در روایتی در تفسیر (اهدنا الصراط المستقیم) می‌فرمایند:
  • «این آیه می‌گوید: بار پروردگارا! ما را به سوی راهی هدایت فرما که به محبتت می‌رساند و دستاوردش خشنودی و بهشت خاص توست، همان راهی که ما را از پیروی هواهای نفسانی‌مان که نتیجه‌اش هلاکت است و یا خودمحوری در نظراتمان که پایانش نابودی است، باز می‌دارد.»

 

صراط مستقیم از نظر نویسنده:

از مجموع آنچه گفته شد، می‌توان چنین نتیجه گرفت که راه راست راه عبادت و عبودیت پروردگار و راه عبادت خالصانه و دور از هرگونه شرک است، بدین علت نه سودگرانه است و نه برده‌وار که عبادتی است از سر استحقاق معبود و شاکرانه. راه راست راه عبودیت و همان حقیقت دین حنیف است که انبیای ابراهیمی و در رأس آنها حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه وآله وسلم بدان فراخوانده‌اند. راه راست همان راه ولایت است که سید الانبیا محمد صلی الله علیه وآله وسلم و وصی‌اش امام علی علیه السلام، مجلای اتم (کامل‌ترین جلوه‌گاه) آن هستند. بنابراین صراط مستقیم یکی بیش نیست و آن پاک‌ترین و بی‌پیرایه‌ترین راه‌ها به سوی خداست.

هرچه خلوص آدمی بیشتر باشد، به صراط مستقیم نزدیک‌تر است و هرچه ناخالصی در آن بیشتر باشد، زاویۀ انحرافش بیشتر و مسیرش تا حق طولانی‌تر خواهد بود. صراط مستقیم معصوم است و لذا هم به حق می‌رسد و هم به حق می‌رساند.

 

چند نکته:

  • سیر و سلوک یعنی تلاش در جهت پیمودن نزدیک‌ترین راه به سوی خدا که همان راه راست است. پس سیر و سلوک، خود راهی میان‌بر در میان راه‌ها به سوی خداست. این راه خاص است و نباید با مشابهاتش یکسان دانسته شود.
  • اینکه گفته می‌شود «عشق» یا «مراقبه» یا «توسل» و ... راه میان‌بر است، درست است، به این معنا که همه در ناب‌گرایی در سیر الی الله نقش اساسی دارند.
  • اخلاص نیز درجاتی دارد، یعنی درجات پایین آن با ناخالصی همراه است، پس در فضیلت اخلاص هم باید ناب‌گرا بود.
  • مراتب صراط مستقیم بی‌پیرانه‌ و از کمبود و نقص مبرّایند.
  • صراط مستقیم قابلیت رساندن به مقصود را دارد. البته نه به این معنا که استدارج و بازگشت و امتحان و انحراف نسبت به آن ممکن نیست.
۰۱ خرداد ۰۰ ، ۱۹:۰۵
Ali.akbari(Azad)

روحانی مسجدگفت:

هرکه چهل شب نمازشب بخواند حتماحاجت روا می شود یعنی دعایش مستجاب می شود من هم اراده کردم

چهل شبانه روز نماز اول وقت و نماز شب کامل خواندم

شب آخردستانم را به سوی آسمان بالابردم و گفتم خدایا اگرنزد تو قیمتی یافتم همین فردا پادشم رابده ،

می خواهم به اندازه ی پدرم ثروتمند شوم و بعداز نماز صبح خوابیدم که با صدای زنگ تلفن بیدارشدم پشت خط، وکیل پدرم بود غمگین گفت پدرم به رحمت خدا رفته !

ومن وارث تمام ثروت واملاک و کارخانه اش هستم بغض کردم نمی دانستم برای از دست دادن پدرعزیزم وتنها تکیه گاهم اشک بریزم یا برای یافتن دوستی معجزه گر چون خدا

... ازآن روز به بعد دعای من دراین جمله خلاصه شد خدایا مرا آن ده که آن به.

A

دریافت کتاب

۲۹ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۵:۳۴
Ali.akbari(Azad)

هرچه انسان دراموربیشتری مهارت داشته باشد می تواند زندگی مستقل تری داشته باشد بااین حال زندگی اجتماعی حکم می کند که انسان دارای شغلی درتعادل با جامعه باشدمهارت، آموزه ها و اندوخته های اکتسابی و تجربی هستند که درصورت ارائه به جامعه تبدیل به شغل می شوند وشغلی،هویتی دلخواه و موفق است که دراین چرخه بگردد و بتواند گوشه ای از کار مردم را بگیرد برای تجویز آرامش به جامعه می گویم اول باید سعی کنید که تعصب را کناربگذارید تابتوانید عادلانه تروقانونی زندگی کنید واین فاکتورمهمی است وقتی اجزای آرامش را تخصصی ونکته به نکته تعریف می کنم همه نتیجه می گیریم که دارائی زیاد ظاهراحلال مشکلات است آری دارائی، خوراک،پوشاک،مسکن،همسر،مهارت،شغل،مقام وخیلی چیزهای دیگرمی شود ولی امنیت! نمی شود. ما انسانها در امن ترین ساختمان و امن ترین جامعه، می دانیم که باید برویم ولی به کجا؟ یک سوال مهم است.به فنا! یابه سوی خدا، اگربپذیریم که به فنا می رویم پس نه امنیت داریم نه آرامش، ولی اگرمی دانیم که به سوی خدا می رویم پس آنگاه باید مبانی آرامش وامنیت را گسترش دهیم واینجاست که ما به معنویت می اندیشیم به آرامشی معنوی، با معنویت صادقانه، هم دنیای امن تری داریم هم آخرت امن تر، وهمانطورکه در مقالات پیشین توضیح دادم می توانم جاهای خالی آرامش را با معنویت پرکنم ولی این برای افرادی که تخصص،باور و یا سلامتی ندارند کاردشواری است واین جااست که درکنارمهارت به شغل متناسب و متعادل احتیاج است. شغل نیز در روابط عادلانه و عالمانه بین مردم و نخبگان تعریف می شود من روزگاری را می بینم که درآن روحانیان،روانشناسهاوجادوگران! درباره ی توحید به وحدت نظرمی رسند ولی تا آن روز هرچه دراستقلال فردی بکوشیم بازبه خاطر جامعه ی اجتماعی نیازبه همیاری وهمکاری مردم داریم طبیعی است که وقتی سخنران خوبی خواهیم بود که شنونده های خوبی داشته باشیم و یا وقتی پزشک خوبی هستیم که حداقل اگرنه بیمار که روزانه مراجعینی برای تست سلامتی داشته باشیم چرا که ما همه به هم وابسته ایم و البته بهترین تکیه گاه خداونداست لیکن باید بپذیریم که خداهم عاشق است.

۱۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۹:۲۵
Ali.akbari(Azad)

۳۱ اکتبر(دهم آبان) هر سال به نام «روز جهانی شهرها» نام‌گذاری شده است. این روز فرصتی برای دولت‌ها، نظام ملل متحد به ویژه برنامه اسکان بشر ملل متحد، سازمان‌های بین‌المللی مرتبط، جامعۀ مدنی و سایر ذی‌نفعان و فعالان شهری است تا در جهت توسعه پایدار شهری در سرتاسر جهان اهتمام ورزند.دراین روزمانیز برای شهرتهران گرامیداشتی برپاکردیم وقراربود تا بنده نیزبه نمایندگی از شورای شهر سخنرانی کنم

سخنران اول رئیس دانشگاه تهران بود ایشان که تحصیلکرده ی آمریکا بود یک سخنرانی پر از واژه های آمریکایی به خورد مردم داد سخنران دوم نماینده ی مجلس و تحصیلکرده ی انگلیس بود ایشان هم باغروری انگلیسی! کلی واژه ی فرنگی به کاربرد نفر سوم رییس مترو و تحصیلکرده چین بود ایشان هم با کلی واژه های چینی به مردم و مسئولین احساس حماقت و نفهمی! داد سخنران چهارم ...... سخنران پنجم که من بودم با نگرانی پشت میکروفون قرار گرفتم و از اینکه درمتن سخنرانی ام واژه ی خارجی نداشتم دلشوره داشتم با این حال سعی کردم تمرکزم را حفظ کنم و سخنانم را آغازکردم: درتعاریف مختلف شهر: تعریف عددی ساده‌ترین تعریف است که می توان از شهر کرد، زیرا وجه تمایز بین شهر و روستا، تعداد جمعیت آن است. بر اساس عدد می توان شهر را چنین تعریف کرد: مرکزی از اجتماع نفوذ که در نقطه‌ای گرد آمده و تراکم و انبوهی جمعیت در آن از حد معینی پایین‌تر نباشد.

خلاصه از سکوت مردم ترسیدم و برای خالی نبودن عریضه برخی جمله ها را با لهجه ی اصفهانی ام ارائه کردم که باعث خنده و تشویق مردم شد! با پایان سخنرانی درحالی به سمت صندلی ام برمی گشتم که مردم هنوز دست می زدند طوری که باورکردم حتما درفرم نظرسنجی سخنران اول خواهم شد.

آخرین سخنران شهردارتهران بود که سخنرانی بسیار نافذ و زیبا درباره ی پیشرفتهای شهر وشهرداری تهران انجام داد ایشان نه تنها از واژگان بیگانه استفاده نکرد که با استفاده ی به موقع ازاشعار شاعران کلاسیک، لطیفه ها و ضرب المثل های شیرین فارسی سخنرانی بسیار پررونق وجذابی ارائه نمود وسرانجام ازسوی مردم و مسئولین به عنوان بهترین سخنران انتخاب شد آن شب همش فکرمی کردم که شهردار پس از دیدن موفقیتم در بکار گیری شوخی ها و لهجه ی اصفهانی و تشویق مردم واژه های خارجی اش را فاکتور گرفته بودوبا اشعارولطیفه های فارسی دل مردم را ربود با این حال در باورم چیزی از ارزشهای من کم نشده و قطعا بنده سخنران دوم آن روز بودم.

A

۰۸ فروردين ۰۰ ، ۰۴:۲۱
Ali.akbari(Azad)

بنام توای خداوند جان و خرد

ای تغییر دهنده دل‌ها و دیده‏‌ها *‌ای مدبر شب و روز *‌ای گرداننده سال و حالت‌ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال

سلام، سال نوی خورشیدی. سال 1400مبارک

انشاالله که خوب و خوش و سلامت باشید قرن چهارده تمام شد درحالیکه مردم ایران تقریبا همه چیزرادرآن تجربه کردندازمسائل فرهنگی تا سیاسی ازجنگ تاصلح و امسال باکوله باری از تجربه وارد قرن جدیدمی شویم قرنی که من آن را قرن امیدوآزادی می نامم دراین قرن مردم ایران احساس شیرین آزادی را به وسعت انتظارات معقول و فطری جهانی تجربه می کنند. فضا را فتح می کنند درعلوم وفنون سرآمدمی شوند عدالت را محقق می کنند درقرن امید و آزادی زمین متحد می شود به گونه ای که یک دخترجوان بدون بیم و هراس وبدون ویزا یا پاسپورت فقط بایک کدجهانی می تواند زمین را بگرددامنیت و آگاهی معنوی به اوج می رسد...

براین پایه پیام من به شما دوستداران آرامش نات داشتن اهداف ماهانه و سالانه است و تبریک می گویم که همگی شما توانستید دوقرن را ببینید وامیدوارم از امروز روز به روز موفق ترباشید.

A

دریافت کتاب

۳۰ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۰۰
Ali.akbari(Azad)

آرامش درتماشای تلویزیون عبارت است ازنشاط که محتوای برنامه هاست. آسایش که بستگی به تی وی روم دارد و تمرکز که دراینجا درکنترل گیرنده وظرفیت بیننده است تلویزیون دوران پادشاهی کنترل نداشت وباعث دورهمی اعضای خانواده ها بود برنامه های آن هم اخلاق مداربود درصداوسیمای فعلی که دین مداراست کنترل دست کسی است که قدرت و حرف اول خانواده است وظرفیت هم بادرجه بندی بالای چهارده یا شانزده سال رسانه تعیین می شود لازم به یادآوری است که درتماشای تلویزیون بهترین سیستم پخش ویدیو است که کنترل آن کاملا دراختیاربیننده می باشد و می توان درآن فیلمهای فامیلی راهم دید و باز خطرناکترین سیستم هم ویدیو است که درآن فیلمهایی را که هیچ ماهواره ای اجازه یا توان پخشش را ندارد می توان دید

بنابراین اگردرخانه ویدیو دارید به هرشکلی، دی وی دی پلیر،گوشی موبایل ...به هرشکلی،

باید گفت آب از سرشما گذشته است وماهواره برای شما ضرری ندارد. درحال حاضر درجهان سیصد ماهواره ی تلویزیونی وجود دارد که 116 تای آن فضای ایران راپوشش می دهد و حدود 250 شبکه ی فارسی زبان علاوه برهزاران شبکه ی خارجی قابل دریافت است.

نکته ی مهمی که دراین بحث می خواهم به آن اشاره کنم یک هشداراست برای تمام خانواده ها وآن هشداراین است که دردو دهه ی اخیر تبلیغ سکس در رسانه های ایرانی روز به روز بیشترشده به طوری که این موضوع حتی به موزیک ویدیو ها هم کشیده شده شما اگر ویدیوهای برنامه های رنگارنگ قبل از انقلاب را موزیک ویدیوهایی مناسب برای خانواده بدانید بامقایسه ی آن ترانه ها با موزیک ویدیو های این روزها این تبلیغات غیراخلاقی کلامی وتصویری سکسی را به آسانی تشخیص می دهید پس اگر به خانواده و نسل فردا اهمیت می دهید به این کلیپ های احتمالا سیاسی انتقادکنید.

A

۱۶ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۳۱
Ali.akbari(Azad)

سالها پیش درمرکزشهر خیابانی بود که مسجدنسبتا بزرگی درآن قرارداشت درآن سوی خیابان درست روبروی مسجد یک میخانه بود.هرکه دوست داشت می رفت دنبال شراب و هرکه اهل دل بود به مسجد می رفت. یک روز امام جماعت،هیات امنای مسجد را به جلسه ای دعوت کرد که گروهی ازخیرین درآن حاضربودند امام جماعت روبه هیات امنا گفت: این بزرگواران آماده اند سرمایه بگذارند تا مسجد میخانه ی روبروی مسجد را خریداری کند وشرش را ازسرمومنین کم کند جماعت باخوشحالی صلوات فرستادند وپس از شور، یک نماینده به نزد صاحب میخانه روانه کردند اما ساعتی نگذشته بود که نماینده باناراحتی آمد وگفت می فروش پاسخ داده که نه تنها میخانه را نمی فروشد بلکه خودش قصد توسعه ی آن رادارد امام جماعت ناراحت به فکر فرو رفت و گفت حال که چنین است به روش خودمان عمل می کنیم.

بنابراین شب پس ازنمازعشاء روبه مردم گفت: از امشب یک دعا می کنم دلم می خواهد از ته دل آمین بگویید سپس گفت خدایا شراین میخانه را ازسراین محل کم کن و نمازگزاران باصدای بلند آمین گفتند ... خبراین دعا بگوش می فروش رسید و او با خنده گفت آنقدر دعا کنند و آمین بگویند تا به معراج روند ما که جایمان راحت است ...

یکسال گذشت و مردم هرشب می فروش را نفرین می کردند تا اینکه یک شب خیلی اتفاقی میخانه آتش گرفت و تمام مشروبات گرانقیمت خارجی و شرابهای کهنه سوختند. می فروش که باورش نمی شد با یک سهل انگاری کوچک چنین شعله ای برپاشود وسرمایه اش دود شود بلند بلند به امام جماعت مسجد لعنت می فرستاد. اهالی مسجد که سوختن میخانه را تماشا می کردند مرتبا صلوات می فرستادند صبح روز بعد می فروش شکایت به دادگاه برد وازامام جماعت مسجد به دلیل نال و نفرین کردن شکایت کرد ومبلغ هنگفتی خسارت طلب کرد ...

دادگاه تشکیل شد و قاضی از امام جماعت پاسخ خواست. امام جماعت گفت ما ازروی عصبانیت نفرین کردیم ولی خدا شاهد است سوختن میخانه به خاطر سهل انگاری شاگرد آنجابوده نه دعای ما ... شراب فروش گفت قسم می خورم که نفرینهای این مومنین باعث سوختن میخانه شد وگرنه ما همه سالهاست که کاربلد و حرفه ای هستیم . قاضی که مرد باایمانی بود گفت رای من ممتنع است چرا که نمی دانم چگونه حکم کنم دریک کشور آزاد ازیک سو امام جماعت با نمازگزارانی را می بینم که به دعا باور ندارند درحالی که کارشان عبادت است و ازسوی دیگر شرابخوار می فروشی را می بینم که سخت به دعای مومنین باوردارد.پس به شما فرصتی می دهم تا کدخدامنشی مشکلتان را حل کنید... دراین میان یکی درگوش می فروش گفت کوتاه بیا وگرنه اینها باعلوم غریبه این بارجانت رامی گیرند! می فروش ازترس نفرین دگربارمومنین زمین میخانه را برای امورخیریه به مسجد فروخت و کسب و کارش را به محل مسیحیان برد و مومنین هم که ازقدرت خودشان شگفت زده واز اینکه از بدمستی مستان میخانه راحت شده بودند خوشحال بودند از آن پس فقط برای شفای مریضها و برکت درزندگی ها وعاقبت بخیری مردم دعا می کردند...

A

۱۰ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۱۶
Ali.akbari(Azad)

به انرژی باوردارم البته من آن را نه با مراقبه و نه با دین که تنها با رویا فعال می کردم تقریبا تمام رویاهای من درجای جای ایران و دنیا به حقیقت نزدیک شدند البته چندسالی است که روی معنویت کارمی کنم تا با ایمان و دعا انرژی به کائنات بفرستم تا خداوند زودتروبهترآنها را محقق کند ... لازم نیست همیشه راه های سخت را امتحان کنید فقط درزندگی مرتب هدف گزاری کنید مثلا یک نامه به یک روزنامه بفرستید همین که اسم خودتان را در نامه های رسیده دیدید باور کنید که حرفتان قابل شنیدن بوده حالا مقاله بنویسید وقتی چاپ شد کارت ویزیت چاپ کنید و خود رانویسنده معرفی کنید بعد اگر خیلی زود ممنوع القلم یا مردود القلم شدید بدانید که حرفهایی ازنوع دیگر دارید والبته مهم آن است که حرف دارید پس وبلاگ بنویسید و مطمئن باشید که برای نویسنده شدن با کتاب زندگی خودتان هم می توانید نویسنده شوید این یک کار آسان بودحالا اگر می خواهید زندگی خودتان رابهتر کنید سعی کنید راه مردم را روشن کنید وبه آنها که می گویند چراغ برق را بشکنید اصلا توجه نکنید تا می توانید تاریکیها را با چراغ روشن کنید شما اگر پزشک خوبی نباشید ولی درمورد خودتان دردشناس ماهری هستید برای دردها درمان پیدا کنید و آن ها را نشر دهید کائنات فرکانسها را جذب و به هم وصل می کنند اگرمی خواهید سریعتر عمل کنید برای اهدافتان دعا کنید و به آنها فکرکنید وبه خدا بسپارید خداوند بهترین حامی است او حرفهای خوب شما را از حرفهای بیهوده جدا می کند و آنچه راخیروصلاح شما است به شما می دهد پس یادآوری می کنم برای خودتان می توانید هدف بگذارید ودرآن هدف خودتان راببینید و آن قدر درباره اش حرف بزنید که دیگر نتوانید درخلاف جهتش حرکت کنید راه کامل تر مراقبه و اتصال به کائنات است و راه نهایی البته دعا است ازشما خواستن و حرکت از خدا دادن و برکت. برای آنکه کائنات هم به شما کمک کنند تا با خدا بهترارتباط برقرار کنید چند ذکر برای مواقع تنهایی شما تقدیم می کنم اینها را درخلوت زیاد بگویید الله اکبر،سبحان الله،الحمدالله،لااله الا الله، لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ، ذکری که هم درجمع و هم درتنهایی خیلی مفید است استغفرالله است و صلوات ذکری است که بیشتر باجماعت اثردارد البته الله اکبر نیز همین خواص را دارد با این اذکار رابطه فراطبیعی شما نیرومند تر می شود پس برای پیشرفت درزندگی مرتب هدف گزاری کنید ومرتب انرژی بفرستید بویژه با دعا....التماس دعا

A

۰۵ اسفند ۹۹ ، ۰۲:۰۸
Ali.akbari(Azad)

در دوره ی راهنمایی بامرحوم پدرم گفتگوهای مختلفی می کردم او از قبل از انقلاب عادت کرده بود به رادیوهای بیگانه گوش کند وهمیشه حرفهای سیاسی اجتماعی داشتیم من به پدرمی گفتم شمادرست می گویی نباید فاصله ی دستمزد بین رییس و کارمند زیادباشد اصلا همه باید به یک اندازه حقوق بگیرند اینطوری هرکس به کاری که علاقه و استعدادش را دارد می پردازد و پدرم پاسخ می داد کدام ...(آدمی) حاضراست شغل نظافت سرویسهای بهداشتی عمومی را به عهده گیرد ومن پاسخ می دادم زندانیان ، این کارها را به زندانیان بدهند...بعدها آموختم و فهمیدم درچنان جامعه ی متمدن و مرفهی زندانی وجود نخواهد داشت که بخواهد این کارهابشود درجامعه ای با آن سطح از عدالت اجتماعی... البته درایران ما کارهای سیاه را به خارجی ها می دادند مثل کشورهای خارجی دیگر...ولی اگرقراربه جامعه ای متمدن می بود ،خارجیها نیز درسطحی بالاتربایدمیزبانی می شدند ولی آن دوران که ایرانیها کارسیاه به خارجی ها می دادند ایرانیهای دیگری برای پول بیشتر درژاپن کارسیاه می کردند واقعا درکشورهای ثروتمند چه کسانی باید خدمتکارباشند؟ آیادنیا باید همیشه برپایه انواع استعمار اداره شود!؟  البته که نه، بزودی ربات های هوشمند جای ماشینهای امروزی و ناظران و کارگران را می گیرندوبرتعدادبیکاران اضافه می کنند پس مثل همیشه معتقدم مردها باید دنبال سرگرمیهای جدیدتری باشند که درنهایت دردنیای متمدن فردا که رفاه عمومی فراگیراست و استعدادها و شاهکارها دراوج هستند چیزی که به زندگی معنا می دهد و آن را توجیه می کند معنویت است ولی درهرصورت برای این دوران پیش بینی می کنم که نظام سرمایه داری چاره ای جز اصلاحات عمیق ندارد.

A

۰۵ اسفند ۹۹ ، ۰۱:۴۲
Ali.akbari(Azad)

نوشته: علی اکبری

A

۲۵ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۹
Ali.akbari(Azad)

A

۲۴ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۱۵
Ali.akbari(Azad)

نگاهی که به معلولان ذهنی وجود دارد نگاه صفر و یکی است، یعنی اینکه در ادبیات کیفری ما می‌گویند فرد دیوانه یا محجور است یا نیست که اگر مورد اول باشد، او از بسیاری از حقوق محروم می‌شود و برخورد قضائی با او متفاوت است. این نگاه صفر و یکی درست نیست، چراکه ما طیفی گسترده از اختلالات روانی داریم که باید متناسب با آن برخورد کنیم. برای مثال یک فرد دارای اسکیزوفرنی قطعا اختلال روان دارد، اما همین فرد ممکن است استاد دانشگاه هم بشود. در واقع موضوعات مرتبط با دادرسی افراد دارای معلولیت حساسیت‌ها و ظرایفی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد تا گامی در راستای احقاق حقوق آنها برداشته شود.

زندگی افراد دارای معلولیت در جایی که فضای شهری و روندهای اداری بر اساس توان آنها متناسب‌سازی نشده، سخت است، به ویژه اگر این افراد در شرایط حساس دادرسی و محاکمه قضائی قرار گیرند.

 برای بسیاری از کسانی که معلولیت ندارند، قابل تصور نیست که مکان‌های فیزیکی و همچنین مناسبات اجتماعی تا چه حد می‌تواند برای افراد دارای معلولیت مشکل ایجاد کند. شهرها و همچنین روابط اداری و اجتماعی بر اساس وضعیت افرادی شکل گرفته که معلولیت جسمی یا ذهنی ندارند. به همین منظور در دهه‌های اخیر یکی از مطالبات افراد دارای معلولیت تغییراتی به نفع آنهاست و نهادهای بین‌المللی و سازمان‌های مردم نهاد فعال در این حوزه تلاش می‌کنند به این تغییرات سرعت ببخشند. در ایران از زمانی که قانونی با عنوان قانون حمایت از حقوق معلولان تصویب شده، مطالبه‌گری در این بخش افزایش یافته است، اما پیشرفت در این زمینه به گونه‌ای نبوده است که عنوان کنیم تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله کمی داریم. مناسب‌سازی فضاهای شهری، حمایت از معلولان برای یافتن شغل، فرهنگ‌سازی برای برخورد مناسب با معلولان و تدوین ضوابط و مقرراتی برای احقاق حقوق افراد دارای معلولیت مواردی است که در سال‌های اخیر بارها مورد تاکید قرار گرفته است. در این بین مسائل قضایی مرتبط با معلولان از حساسیت و اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

مواجهه معلولان با دادرسی و نظام کیفری

تصور کنید چیزی نمی‌بینید و نمی‌شنوید و در همان حال در محکمه‌ای قرار گرفته‌اید که در آن دارند درباره زندگی شما حکم می‌دهند. اوضاع شبیه یک دادگاه غیابی است، با این فرق که شما حضور دارید و بعد از تمام شدن دادگاه ممکن است مجازات شوید.

در ادبیات کیفری ما می‌گویند فرد دیوانه یا محجور است یا نیست که اگر مورد اول باشد، او از بسیاری از حقوق محروم می‌شود و برخورد قضائی با او متفاوت است. این نگاه صفر و یکی درست نیست، چراکه ما طیفی گسترده از اختلالات روانی داریم که باید متناسب با آن برخورد کنیم

سهیل معینی (رئیس هیات مدیره انجمن باور و فعال حقوق معلولان) در گفتگو با ایلنا، دقیقا به همین موضوع اشاره می‌کند، با این تفاوت که دیگر فرضی در کار نیست و واقعا برای یک فرد ناشنوا چنین اتفاقی افتاده است.

او می‌گوید: فرد ناشنوایی به دلیل اینکه ترجمه درستی با زبان اشاره صورت نگرفته بود، مسئولیت قتلی را عهده‌دار شده بود.

این مشت نمونه خروار باعث شده است که گروهی از فعالان حقوق معلولان نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه بنویسند و خواستار اجرای کامل قوانین مربوط به معلولان و حفظ حقوق آنان‌ شوند. در این نامه به موارد مختلف ازجمله «اهتمام جدی به اجرای دقیق مواد ۲۰۱ و ۳۶۸ قانون آیین دادرسی کیفری و بهره جستن از مترجمان آشنا به زبان اشاره در موارد مقتضی، در نظر گرفتن مسائل خاص وکلای دارای معلولیت و عدم ممانعت از داشتن همراه در کلیه مراحل قضائی، اهتمام جدی به بهره‌جُستن از ظرفیت مندرج در ماده ۶۶ قانون آیین دادرسی کیفری در موارد مرتبط با نقض حقوق افراد دارای معلولیت و گسترش کارگاه‌های آموزشی در خصوص آشنایی با معلولیت و نقد و بررسی پرونده‌های مرتبط با حوزه معلولیت برای قضات و کارکنان مجموعه دستگاه قضا در سراسر کشور» تاکید شده است.

 گفتگو با قوه قضائیه

معینی می‌گوید: کنوانسیون جهانی حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت اولین پیمان‌نامه بین‌المللی در قرن بیست و یکم است که ایران نیز آن را پذیرفته است. بر اساس این کنوانسیون کشورهای عضو باید هر چهار سال یکبار گزارشی به دبیرخانه کنوانسیون ارائه دهند که اولین گزارش ایران سال ۲۰۱۷ ارائه شد. همین گزارش آغاز گفتگوی جدی ما با قوه قضائیه بود.

او توضیح می‌دهد: در کنوانسیون جهانی حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت بر مواردی ازجمله تغییر در ادبیات قوانین تاکید شده است. این کنوانسیون عنوان می‌کند که در برخی قوانین ایران از تعابیر موهن نظیر دیوانه، سفیه و ... درباره معلولان استفاده شده که باید مورد بازنگری قرار گیرد. همچنین به مواردی مانند روند دادرسی مناسب برای معلولان، متناسب‌سازی مجازات، مناسب‌سازی فضای زندان‌ها برای معلولان و ... اشاره شده است.

این فعال حقوق معلولان با تاکید بر اینکه گزارشی که سال ۲۰۱۷ به کنوانسیون جهانی حمایت از افراد دارای معلولیت داده شد، زمینه طرح مباحث جدی را فراهم کرد، می‌گوید: به دنبال طرح این مباحث سال گذشته برای اولین بار دو کارگاه ویژه قضات و دادستان‌ها برگزار شد تا مسائل مربوط به معلولان مورد توجه قرار گیرد. شاید خیلی از شرکت‌کنندگان این کارگاه‌ها گمان می‌کردند قرار است مسائل کلی و اخلاقی در ارتباط با معلولان مطرح شود، اما وقتی کارگاه‌ها شکل گرفتند ما به صورت جزئی و با ارائه موردهای عینی به بحث ورود کردیم که برای خود قضات و دادستان‌ها بسیار جالب بود و نکاتی را شنیدند که شاید قبلا به آن توجه نکرده بودند.

گاهی یک اوتیسمی نابغه است.

معینی با بیان اینکه موارد مرتبط با روندهای قضائی معلولان، موارد متعددی است که به آنها توجه کرده و گام‌های رو به جلویی را برداشته‌ایم.

او به ماده ۶۶ قانون کیفری اشاره می‌کند و می‌گوید: این ماده بر این تاکید دارد که سمن‌های مرتبط با معلولان در صورت نقض حقوق این افراد می‌توانند موضوع را بررسی و طرح دعوا و شکایت کنند. قبلا موانع زیادی برای این طرح دعوا وجود داشت، اما اکنون برخی محدودیت‌ها رفع شده و این گام بلندی در راستای احقاق حقوق معلولان است.

این فعال حقوق معلولان ادامه می دهد: همچنین همانطور که اشاره شد موارد مرتبط با ضابطان قضائی، شرایط نگهداری معلولانی که محکومیت گرفته‌اند و همچنین بحث افرادی که دچار اختلالات روانی هستند، موضوعات بسیار مهمی هستند که تغییر رویکرد نسبت به آنها ضروری است.

او درباره افراد دارای اختلالات روانی توضیح می‌دهد: نگاهی که به این افراد وجود دارد نگاه صفر و یکی است، یعنی اینکه در ادبیات کیفری ما می‌گویند فرد دیوانه یا محجور است یا نیست که اگر مورد اول باشد، او از بسیاری از حقوق محروم می‌شود و برخورد قضائی با او متفاوت است. این نگاه صفر و یکی درست نیست، چراکه ما طیفی گسترده از اختلالات روانی داریم که باید متناسب با آن برخورد کنیم. برای مثال یک فرد دارای اسکیزوفرنی قطعا اختلال روان دارد، اما همین فرد ممکن است استاد دانشگاه هم بشود. در واقع موضوعات مرتبط با دادرسی افراد دارای معلولیت حساسیت‌ها و ظرایفی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد تا گامی در راستای احقاق حقوق آنها برداشته شود. به همین منظور آیین‌نامه‌ای در دست تدوین است تا بر اساس آن از حقوق معلولان در روندهای قضائی حمایت شود.

نگاه به افراد دارای معلولیت در دهه‌های اخیر تفاوت چشمگیری پیدا کرده و رویکردها به این افراد تغییر کرده است. معلولان شامل معلولان جسمی و ذهنی می‌شوند و به ویژه درباره معلولان ذهنی حساسیت‌های ویژه‌ای وجود دارد. سازمان‌های بین‌المللی رویکردی را ترویج می‌کنند که بر اساس آن نه تنها افراد دارای معلولیت شهروند درجه دو نیستند، بلکه نیازهای ویژه آنها ایجاب می‌کند تا حمایت‌های خاصی از آنها صورت گیرد. پیوستن ایران به کنوانسیون جهانی حمایت از حقوق افراد دارای معلولیت امیدهایی برای تغییر در روندهای دادرسی معلولان به وجود آورده است. ۳۴ ماده از این پیمان‌نامه ۵۰ ماده‌ای جنبه کاربردی دارد و کمیسیون‌های تخصصی باید زمینه اجرای آن را در ایران فراهم کنند.

A

۲۲ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۵۵
Ali.akbari(Azad)

ادب ستون کمالی انسانی است که پس از بررسی نظم کمال درک می شود مراحل ادب را از آغاز یک نوزاد پی می گیریم موجودی که درعین ادب و پاکی و معصومیت کاملا بی ادب است! چگونه؟ پاسخ در تفاوت دیدگاه است آنچه نوزاد می کند برایش عین آداب نوزادی است لیکن آنچه ما انتظارداریم ادبی مورد نظرما است.نوزاد وقت و بی وقت باتنها زبانی که می داند گریه می کند وانتظار پاسخی عاقلانه دارد لیکن مادوست داریم همیشه برای ما بخندد حتی گاهی حاضریم از خوابی ناز بیدارش کنیم تابرای ما بخندد! والبته دیگر با خداست که درچنان شرایطی نوزاد بخندد یا بگرید والبته مااگرعاقل باشیم قطعا نوزاد را درحالی می بینیم که به سخن آمده و می گوید ای بندگان خدا چرا ما برای هرچیزی که لازم داریم باید گریه کنیم مگرشما فکرندارید که درهرشرایطی مارا خندان می خواهید.بنابراین بیتابی نوزاد آداب نوزادی است و آنچه را ما برای سلامت و رشد نوزاد انجام می دهیم ادب عاقلانه ی ما است خانواده نوزادرابه صورت کودکی تربیت پذیر به جامعه تحویل می دهد مراکزی گوناگون از مدرسه تا دانشگاه از مساجد تا ادارات که هریک آداب خودش رادارد .تمام کودکان از ایران تا سراسردنیا فطرتی پاک و زبانی مشترک دارند و این ما (بزرگترها)هستیم که آنها را پرورش می دهیم درحالیکه مانیز خدانیستیم وهمواره نیاز به همفکری و همکاری داریم همواره بدی را محکوم و خوبی را ستایش می کنیم این روزها بحث بر سر ادب سیاسی است آری شعارسیاسی گاهی تبدیل به آدابی سیاسی می شود که برای برخی آب و نان است! برای برخی مدیریت غم و بدزبانی! برای برخی احترام به جمعیت و برای برخی فقط آدابی سیاسی و به قول روحانیون شعار برعلیه افکاربد است لیکن تغییریاتصحیح آداب سیاسی احتیاج به زمان، صلح و توافقهای سیاسی دارد که به دولتها بازمی گردد. این یک اصل است که کمال طلبی هرگز قدرت طلبی نیست چرا که کمال طلبی برای همه منشا خیراست درحالیکه عاقبت قدرت طلبی نامشخص است آری ما ادب را از بعد انسانی تعریف کردیم ولی اگرقرارباشدهرنظری ابعاد کلانی پیداکند! اضافه می کنم گفتگو درباره ی اندیشه های ناب آینده ای روشن دارد لیکن موج سواری برآرای مبهم ناپسند است وبرای ابهام زدایی از افکار باید مجموعه ی رسمی آنها را در قالب کتابی داشت. ادب ستون کمالی است که می تواند کمال انسانیت یا معنویت باشد کمال اسلامیت یا مسیحیت یا هر اندیشه ی خیرخواهانه ی دیگری باشد ...

A

۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۲:۳۴
Ali.akbari(Azad)

انسانها اگردرتنهایی به پروردگاریکتاپناه نبرند گرفتار کشمکش با تنهایی (پوچی!) می شوند که این عقلانیت،ستون تمام ادیان الهی از جمله مذهب تشیع است که همگی مردم رابه انسان دوستی همراه با تقوی دعوت می کنند.صحبت درباره ی آرامش همانند صحبت درباره ی هوای پاک و تقوی است اگر از مسئول محیط زیست درباره ی هوای پاک بپرسیم پاسخ می دهند بهترین راه ممنوعیت هرنوع وسیله ی دودزا ازماشین آلات شرکتها و مراکز دولتی و تولیدی گرفته تا انواع اتومبیلها است و اگر درباره ی بالاترین تقوی از یک آیت الله بپرسیم خواهند گفت آن است که همه فلسطین را نجات دهیم براین پایه آرامش نیز همانند هر علمی تعریفی استاندارد با حداقلهایی مشخص است هر قدر شاهنامه ی فردوسی را فشار دهیم اگر از صفحاتش کاسته نشود چیزی به آن اضافه نمی شود بنابراین ما نمی توانیم بگوییم آرامش فقط نشاط است یا رفاه ، تمرکز است یا هوشیاری بلکه درنهایت عقلانیتی معنوی است.امروزه برای همگان ستون و این معرفت الهی ادیان آشکاراست که انسان دوستی همراه با تقوی راه سعادت است لیکن هیچ فردی نمی تواند ادعا کند که با این ابزار می توان دین جدیدی ساخت همانطور که برج میلاد هرگز ارزش تاریخی تخت جمشید،اهرام ثلاثه و یا دیوار چین را پیدا نمی کند. راه عقلانیت انسانی رادر اروپای نوین تعریف کرده اند لیکن راه دین و تقوی به قول علما یعنی اگرما به تنهایی ویادرجماعت روزی چندرکعت نماز واجب می خوانیم هراز گاهی نمازی مستحبی بخوانیم که یقین داشته باشیم برای دوستی با خداوند متعال است نمازی که نه تظاهر یا حضوراجتماعی باشد و نه تکلیف بلکه فقط و فقط برای رضایت پروردگارمتعال باشد.والبته نماز در اسلام درتمام اعمال مسلمانها جاری است. بااصولی ثابت و فروعی متغییر ...

A

۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۲:۳۲
Ali.akbari(Azad)

ماهیت مرد، قانون است حتی اگردرفلسفه، این حق مدیریت و قانون گذاریش زیرسوال رود! به عبارت دیگر هرمردی که خدا،زن و زمین راداشته باشد می تواند (باتسلط بر چهارضرورت اولیه آرامش) خودش را فرماندهی، قانون گذار بداند و مدیریت کند. وصدالبته امروزه همگی باورداریم که زنان هم به لحاظ حقوقی می توانند حتی درسطوحی بالا و غیرقابل باور! مدیرباشند. لیکن واقعیت آن است که مردان بیش از زنان به هویت شغلی نیاز دارند.چراکه طبق مثلی قدیمی کار جوهرمرداست. برای همین برای مردان درکنارضرورتهای طبیعی مشاغل هویتهای مختلفی از پادشاهی تا کارگری تعریف می شده و امروزه، بخصوص پس از تاسیس دانشگاه، هویتی بنام مدارک تحصیلی به صورت مشترک برای مردها و زنها تعریف شده که بیش از آنکه عامل تفاخراجتماعی! باشند ابزاری موثر برای معرفی و قرارگیری در شغلی مناسب هستند. والبته پیش از دانشگاه های امروزی مراکزی سنتی و غالبا معنوی وجود داشتند که همگی مهمترین عامل تمایز اجتماعی را تقوی الهی می دانستند.برای مثال در نزد مامسلمانها هرکه به سفروزیارت خانه ی خدا رود حاجی خوانده می شود که این کلمه هم نشان از تمکن مالی حاجی دارد هم تقوی...لیکن درحقیقت هرانسانی چه دکتر باشد چه مهندس،چه حکیم باشد چه وزیر و چه حاجی باشد ... بازهم درمیان مردم، قابل تعریف است.یعنی (هویت) شغل انسان درکنارسایرمشاغل مردمان مشخص، و چگونگی کیفیت آن توسط همان مردم تعریف می شود.برای مثال می توان ازپادشاهی نیرومند یاد کرد که با کوهی از دانش و تجربه توسط مردمی کنار گذاشته شده و ازسوی دیگر می توان از دهقانی فداکار یاد کرد که توسط مردمانی ماندگار شد... براین اساس مشخص می شود که در نزد مردمان مقبولیت اجتماعی درنزد افکارعمومی از هر تمایز و تفاخر اجتماعی والاتراست و تمام فرمول رسیدن به مقبولیت اجتماعی دراین عبارت مقدس نهفته است.بنام خداوندبخشنده ی بخشایشگر.

A

۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۲:۲۸
Ali.akbari(Azad)

برای شناخت جامعه باید به دونکته اساسی توجه کرد اول آنکه کدام جامعه را هدف شناسائی قرار می دهیم و دیگرآنکه با کدام نگاه فلسفی؟تاریخی؟اخباری؟...علمی یا حکیمانه آن را مطالعه می کنیم والبته باید این گفته ی پدرعلم جامعه شناسی یعنی آگوست کنت فرانسوی در قرن نوزدهم را به خاطرداشته باشیم که درجامعه شناسی بیش از فرد اصل برشناخت جامعه است.بدین ترتیب براساس مطالعه ی حکیمانه و متعادل هدف از جامعه شناسی می بایست زنده نگاه داشتن جامعه برای رشد و تعالی در آرامش (نشاط،آسایش و تمرکز) باشد. 

همانطور که برای هرفرد زنده ماندن و زندگی کردن مهم است. در جامعه شناسی پایه و حکیمانه هم اولین اصل مطالعه ی کارکرد و سلامت جامعه است. که براساس آن مطالعه و تحقیق، نتیجه می گیریم که جوامع برمبنای نیازها (خوراک،پوشاک،مسکن،همسر،امنیت ...) تشکیل می شوند و بر اساس ارزشها (اخلاقی ،دینی و عرفی) درکناریکدیگرباقی یا زنده می مانند که دراین جمع بندی با امیل دورکهایم فرانسوی(1917-1858) همدل هستیم.

لیکن همانطور که یک انسان علاوه برزندگی باتغذیه از آغاز تا پایان درحال رشد است. جامعه نیز برای حرکت و رشد احتیاجاتی دارد که پس از مطالعه درمی یابیم ضروری ترین نیازش یک موتور محرکه (تضادطبقاتی...) است.

 کارموتور تضاد آن است که بین ابزارتولید (آب،زمین،رعیت,گاوآهن،تراکتور...) مناسباتی برقرار کند که براساس آنها زیربنای (اقتصاد) جامعه به سود روبنای آن (فرهنگ،مذهب،سیاست ...) رشد کند. که دراینجا با کارل مارکس (1883-1818) آلمانی هم داستان هستیم. 

لیکن در جریان رشد اجتماعی همانطور که همه ی اعضای تیم ملی فوتبال به یک قدواندازه نیستند ولی با تکیه براستعدادهای فردی بازیهای درخشانی می کنند در جوامع نیز افرادی هستند که درشرایط گوناگون و درمقایسه بادیگران به نقش آفرینی و خلاقیتهای فردی می پردازند که براساس این نوادر با ماکس وبر(1920-1864)آلمانی همزبان هستیم .

لیکن باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که هر قدر شتاب رشد اجتماعی سریعتر باشد افرادبیشتری از تعادل اجتماعی خارج می شوند.و این افراد که بازماندگان از کاروان رشد هستند اگر برچهار ضرورت اولیه حیات و آرامش در زندگی مسلط نباشند عملا کودکانی آسیب پذیر بنام فقیرهستند. و درنهایت کمیت این افراد و کیفیت حمایت جوامع از آنها یکی از نشانه های تمدن،معنویت و رشد متوازن یا غیرمتوازن درهرجامعه است.بنابراین درابعاد جهانی منظومه ی معنوی وحدت ناظم صلح و آرامش زمین برای رشد انسان وانسانیت خواهدبود.

A

۱۲ آذر ۹۹ ، ۰۲:۲۵
Ali.akbari(Azad)

A

۲۱ آبان ۹۹ ، ۰۳:۰۰
Ali.akbari(Azad)

پس از کلینتون،بوش،اوباماوترامپ باردیگرپیش بینی ام محقق و طبق وعده چهل و هشت ساعت قبل ازآغاز رای گیری آمریکا رسانه ای شد و دموکراتها رهبرساکن کاخ سفید را که بعید بود پس از یک دوره ، انتخابات را واگذارکنند،بردند. جمهوری خواهان با بیش ازهفتاد میلیون رای نتوانستند بحران 2020 را که تقریبا تمام رهبران دنیا را گرفتارکرده پشت سر بگذارند و انتخابات آمریکارا واگذارکردند و اکنون امیداست بایدن رئیس جمهور دموکرات آمریکا با هفتادوپنج میلیون رای باردیگر این کشوربزرگ را در مسیر زمین متحد قرار دهد.

A

۱۷ آبان ۹۹ ، ۲۱:۳۳
Ali.akbari(Azad)

آرمان زندگی ما اگرتکامل مادی و معنوی باشد قطعاهدفی والاداریم که دردستگاه فطرت با دونیمه ی انگیزشی و راهنما هدایت می گردد نیمه ی انگیزشی از مبداء لذات و رنجها درمسیر عقلانیت می گذرد و راهنما همان فهم و کشف شهودی است که حرکتی درونی دارد و لذت و رنج مانند روزه داری و جشن افطاراست با معنویتی شهودی لیکن پرسش این است که تکامل کامل کجاست جائی بین صفر و بینهایت یا خود بی نهایت. می دانیم که صفرمطلق و مثبت بینهایت یا بینهایت مطلق و کامل برای ما قابل درک نیست ولی تشخیص می دهیم که هر باشنده ای نهایتی نسبی و اسمی دارد که در اوج آن تغییر ماهیت می دهد و مشخصات جدیدی پیدا می کند حرکت نیمه ی انگیزشی از بیرون و با عقل و هوش است و هدایت نیمه ی راهنما،شهودی است و از درون انسان را در مسیر وحدت وجود قرارمی دهد آنجا که همه چیز رنگ خدائی دارد اخلاق الهی،دین الهی، عرفان الهی،تحصیل و هنر الهی و البته تجارت الهی پس جوهر دنیا همان بینهایت کامل است که انسان را درخودش پرورش می دهد.

A

۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۷:۲۶
Ali.akbari(Azad)