آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

۳۰۷ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

درباغ حسن تو مجنون رسیده ام

دردام زلف تو سنگر گزیده ام

درقوس آن کمان باتیر مژگانت

ازشاه تا گدا من دلها دریده ام

این قامت سیمین دور باد زکافران

چون من لب شیرین از آن مکیده ام

سرمست وخوش باشم ازکام فردوست

شیدا و مفتونت شکر چشیده ام

عشق بازی ما را افسانه می خوانند

آنطور که از جبرییل داستان شنیده ام

A

Ali.akbari(Azad)

شکرانه اگر، رفع بلا است

آهنگ ادب،دفع بلا است

درآشوب هزارتوی شیاطین 

حسبی الله،سپر تیر بلا است

A

Ali.akbari(Azad)

گل در بر و می در کف ومعشوق به کام است

مؤمن چوکند غیبت ما والله گناه است

در دام محبت چو شوی اسیر مه رو

هرصحبتی از خوف و رجا شرک و خطا است

می از دولت انگور شود باب صداقت

راستی برمعشوق از لطف مدام است

بی اعتنایی به محبت خدا دراصول توبه

در طریق مستان کفرنباشد کبر و ریا است

آزاد چو قرین است در طریق اولیا

عالم به اسرار توبه نزد خدا است

A

Ali.akbari(Azad)

عشق، نوک قله ی قاف

درآشیان سیمرغ است

ومه رویان خرامان خرامان 

برابرآفتاب، مراسایه می کنند

تابدانم، گر که نوری هست

ازهمین دل شکسته است

A

Ali.akbari(Azad)

ایران نیک اندیش باوسعتی کهن

فرامرزی بزرگ در حکمت و سخن 

پیروز هر کارزار در ستیز اهرمن 

خاکی است اهورایی سرزمین من 

A

Ali.akbari(Azad)

هرکسی غمی دارد حسین است

هرکسی زخمی دارد حسین است

درجهان الوان زر و زور

هرکه بود مظلوم حسین است

A

Ali.akbari(Azad)

گفت جنگ اول،  به از صلح آخر

سالها جنگیدیم وندیدیم صلح آخر

آنکه جنگ را چاره ی صلح دانست

دانست،صلح اول به از صلح آخر

A

Ali.akbari(Azad)

فرزانه ای گفت ازخودکشی عارفانه ی عطار

ما حکایت می کنیم ازعاشقان قرون واعصار 

چون ساز فلک، کوک نگردد با دل یار 

خوشا جان سپردن ، عاشقانه بر سر دار 

A

Ali.akbari(Azad)

هزار جلوه کردی و یک دیدم

هزار فتنه کردی و خیر دیدم

راهم بریدی و گفتی که بریدند 

شکر افسونت، زدامت نرهیدم 

A

Ali.akbari(Azad)

گر نگردد به کامم چرخ این روزگار 

به لطف شکر نامت بگردانم روزگار

گر جوانی ز آغازش زمستانی بود

به پیری جوانی می کنم چون بهار

دخت مشرق که مست است وخمار

با نگاهی برِ من بگردد بی بند وبار 

آنکه از جام تو نوشید باده ی تلخ

هوشیار نگردد ز غمهای روزگار

آزاد، که گردید چنین، لازمان و لامکان 

ققنوس وار بازگردد زخاکسترصلیب یار

A

Ali.akbari(Azad)

چو می بینی که نابیناوچاه است

اگرخاموش نشینی تو گناه است

چو نادانی نشست برعرش کشتی 

اگر جایش کند سوراخ گناه است

اگر دزدی شود پاسبان به شهری

شب آسوده خفتن هم گناه است

اگر دیوار پراست از موش گوش دار

سخن چینی علیه شاه گناه است

اگر آزاد مداوم بی قرار است

بداند غیر حق گفتن، گناه است

A

Ali.akbari(Azad)

ای شیخ نمازم پس سرت چون شد

که یار از سجود من دلش خون شد

گر این جامع سرای بازی تو است

ثواب نماز شکسته ام صدافزون شد

A

Ali.akbari(Azad)

چودیدم آن مه روی مه پیکر

بگفتم خویش را،صنع خدابنگر 

به جز شکری، دعائی من نکردم

که آید او خرمان ، مرا در بر

بدانم وادی عشق جلوه ها دارد

نکوبم خانه ها را من درادر 

به یک خانه امید دارم وصالش

که جانم را فکنده شوق سراسر 

اگرآزاد به سجاده، میگسار است 

دلی دارد هزاران عشق، را برابر

A

Ali.akbari(Azad)

داوخواه باش گاه رنج و گاه لذت

امیر باش بر ترس و بر شهوت 

برای سرداری، جلوداری وسالاری

بدور باش از مستی و از داغ ذلت 

کتاب تقدیر محفوظ نزد یار است 

تو مشق کن منصفانه در ترازویت 

چوبرگ خود خوش ونیکو نوشتی 

قیام کن امیدوار بر آرزویت 

اگرآزاد دراین ملک نامدار است 

صبوری کرده موزون در آدمیت 

A

Ali.akbari(Azad)

نوروز امسال نوروز قدر است

مؤمنان دانند که نشان فتح است

چون ذکر علی است بامقلب القلوب 

امسال بالطف خدا سال نصر است

A

Ali.akbari(Azad)

تانباشد لطف معشوق کو جوششی

بی مهرچشم واشارات یارکوکوششی

گرکه عاشق زار نازمعشوق می کشد

زان دلیل است دیده دراو خواهشی

A

Ali.akbari(Azad)

آرزو تا به کجا توداری پرواز می کنی

دیدی بی بال وپرم تنها پرواز می کنی

به خیالت شیخ وشاهم داری غوغا می کنی

قفسی منم تو سیر آفاق می کنی

توی خواب دیدم ستاره بازی می کنی

باملائک می پری وقصه سازی می کنی

دل من ترک داره هنوز انکار می کنی

تو دلی جاندارم شرح اقبال می کنی

میدونم عاقبت برمی گردی توپیش دلم

ازوهم و افسانه ها خود را مبرا می کنی

A

Ali.akbari(Azad)

سوختن و ساختنم حدی داره

عشق رو نشناختنم حدی داره

غم رنج و درد بی دلیل کشیدن 

طعم باختن تو قمار زندگی داره

باید از قصه ی قاصدان جدا شد

کاین بی خبری هم عالمی داره

باید از پرستوآموخت 

آنکه آمد روزی رفتنی داره

پشت یلدا ، سوز و سرما

یه خورشید روشنی ونور داره

A

Ali.akbari(Azad)

دل کندم از خود، شد آبگینه 

آفرین گفتم به تدبیرم حکیمانه 

ازجان خود، جانان شدم

زنده شدم در آئینه

A

Ali.akbari(Azad)

خدایاحامی من باش که هرلحظه ازتودم گیرم

تورادرهرنظریابم زالطاف تو جان گیرم

درآغوش توآرام است دل بی تاب وسرگردان 

مراازخود جدامگذارکه نیکویی ز انوار توبرگیرم 

جهان بی نور می گردد اگر بی ذکر تو باشد 

چراغ راه توئی تنها، زریسمان تو نور گیرم 

توآغازی تو پایانی توئی معنای هر معنا

چه زیباست عاشقی کردن زالهامی که ازتومی گیرم 

مرا ذکری بیاموز تا جهانم را برقصانم 

هزاران جلوه ات را  به معنای تو می گیرم

A

Ali.akbari(Azad)

درطریق ما نومیدی کافریست 

دربرشاه وشیخ هم نوبریست 

بامشایخ برطبل شاه کوفتن 

رندی شاید،لیک خودهنریست 

داد رعیت درمنابر خواستن 

کوتهی اما کار اکبری است

حال رعیت هست موافق باسوی بیرق

دعای گردباد این میان خودجوهریست 

آه عاشق گرچه طوفانها برپا می کند

لیک شعر آزاد این میان خودگوهریست 

A

Ali.akbari(Azad)