هرکس به دین وکیش خود
سرگرم قوم و خویش خود
مازتدبیرآن پیرخراسان
درگیر باحرص و آز خود
سلیمانی است باهزار لشگر
ماخموش زپای طاووس خود
گر به اشاره کند دین تعطیل
امید داریم به لطف خدای خود
آزادبه دل شکر خداگوی هردم
گرتوشه ای خواهی زدنیای خود
A
هرکس به دین وکیش خود
سرگرم قوم و خویش خود
مازتدبیرآن پیرخراسان
درگیر باحرص و آز خود
سلیمانی است باهزار لشگر
ماخموش زپای طاووس خود
گر به اشاره کند دین تعطیل
امید داریم به لطف خدای خود
آزادبه دل شکر خداگوی هردم
گرتوشه ای خواهی زدنیای خود
A
بی تو، مهتاب طلوع گرگان است
ماه کامل نذر جمع دیوان است
آنجا که مرثیه سازی می کنند
بزم کامرانی ابلیس است
تو رفتی و قصه ی من اما
جنگ پنهان باجن و پری است
چهار قل به گردن درخواب و بیدار
رسم دیرینه ی جنگ با ابلیس است
چون شیخ نماز عزت خواند
گاه شمس و شمع و آیین است
A
نرگس چشمت هوای سحر دارد
پاییز ندیده که چنین شرر دارد
چهار فصلم تمام قطب شمال بود
شهد لبت طعم استوا دارد
پی کرد فلک اسب چموشم را
شب زلفت هزاران ستاره دارد
هرقصه نوشتم عجیب تعبیرشد
سیمین تنت شوق وسوسه دارد
آزاد اگر عاقبتش خیر باشد
عشقی چون گنج سلیمان دارد
A