کاش باشدهرپدر،انسان شناس
گرنبود کاش باشد ایزد شناس
چون فرزند بر عالم افزون میکند
گرهیچ نبود پیروباشد حکیمی راکل شناس
A
کاش باشدهرپدر،انسان شناس
گرنبود کاش باشد ایزد شناس
چون فرزند بر عالم افزون میکند
گرهیچ نبود پیروباشد حکیمی راکل شناس
A
در پی من ازجاده ی تکرار نیا
به سراغم از راه گذشته نیا
ز راهی نوبه مقصدنوررسیده ام
به دیدارجان از راه مکر و ریا نیا
A
تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای
دراین آیینه بومرنگ دیده ای
هرآنچه کمال یا جمال دیده ای
همی دان تو آنی،که آن دیده ای
A
توچنان خوبی که من طغیان میکنم
آنقدر محبوبی که عصیان میکنم
توبه زلف و لعل و چشمان سیه
آنگونه مطلوبی که من ایثارمیکنم
A
بنام خداوند مهرگستر
حکیم جهان آفرین دادگر
خالق چرخ وافلاک وگوهر
وسیع و قوی و کیمیاگر
خدای همه آشکارونهان
فروزنده سپهر وماه واخگر
خدای هفت آسمان و کتاب
آشنای اسرار و دانشگر
آزاد در هیچ یا بینهایت
صبح وشام بود ستایشگر
A
خوابهایم را نمیگویم مباداتعبیرکنی
آرزوهایم رانمیگویم مباداتفسیرکنی
اگرباورم بود اهل خدایی
حقایق میگفتم که راه تعدیل کنی
A
درطریقم نماز بود ورازونیاز
آزادزهفت دولت بانوای ساز
رهزن راه آمد و بانام دین
خریدمردمم را به نرخ یک غاز
A
راهی که من رفتم راه تونیست
صبری که من کردم کارتونیست
لیک به سلطان عشق سوگند
مقصدم از شماها دور نیست
A
تمام انسانها را دوست می دارم
هنرمندوعالم و روحانی رادوست می دارم
بین اهل و نا اهل شخصیت می پسندم
با احترام هر زن و مردی را دوست می دارم
A
حال که عهد درشکه شده عصرفضاپیما
ای مسلمان دانش بجوی و حقیقت پیما
دیدی که آدمی به کجا رسیده است
پس درطریقت خویش راه صلح پیما
حال که خبرچینها شده اندخبر دزد
تو راه سلامت درصداقت پیما
گرزمان و مکان شده اند درهم
کوشش کن و صراط مستقیم پیما
قانون اگر سست است وپیچ درپیچ
باکتاب اعجاز کن و راه خدا پیما
A
ثروت ابزاردنیاست ازخدابخواهید
درآنچه دارید رضای حق خواهید
اعتدال زینت انسان است
انصاف کنید وبرکت ازخدا خواهید
A
روح ما نسیمی است در جان هم
مرد و زن یعنی تنفسی دمادم
هرنفس عاطر کن بر اذکارحق
تا گلستانی شود برجان عالم
A
گفتند بیوه ی شاه را خواستگار می خواهند
پهلوانی پیروز بر هفت خوان می خواهند
شکارچی پیری در صف ایستادوگفت
هستم اگر قهرمان معرفت می خواهند
A
باتو درخیالم تانگو می رقصم
دردام عشقت بی وقفه می رقصم
توشمع بزم این و آن
من مجنون وار دورخود می رقصم
A
بحث از وحدت و کثرت هستی بحثی فلسفی است. فیلسوف در مباحث کلی هستیشناسی به پاسخ این سؤال میپردازد: آیا بر جهان هستی فقط وحدت حاکم است و یا فقط کثرت حاکم است و یا هر دو؟
در پاسخ این پرسش ۴ نظریه مشهور وجود دارد:
اصطلاح «وحدت وجود» بر نظر اول و چهارم اطلاق میشود و فهم هر دو نظر بسیار مشکل است. خلاصة سخن اهل معرفت این است: خدا چون وجود صرف و بسیط است، نامحدود است و چون نامحدود است، وجود دیگری در کنارش فرض نمیشود پس همة آنچه را که ما به عنوان موجود میبینیم و میدانیم، ظهورات و آیات حق تعالی است که حق در آنها تجلّی و ظهور دارد و خداوند نسبت به آنها «تمایز احاطی» دارد. مقتضای تمایز احاطی عینیّت یکطرفه است. پس هیچ موجودی خدا نیست، بلکه جلوهای از جلوههای خداست، ولی خدا در همة موجودات رُخ مینماید، زیرا در آنها ظاهر است. تفصیل را باید از عرفان نظری جست. برخی سالکان خام گمان بردهاند که وحدت وجود یعنی «همه خدایی» و «خدا عالَمی» و اینکه همه چیز خداست و اینکه خدا مرتبهای ذاتی و مافوق مرتبة ظهور در مظاهر ندارد. این کفر محض است. صدرالمتألهین رسالة مستقلی با نام «کسر اصنام الجاهلیّة» در ردّ این نظریه که آن را به جهلة صوفیه نسبت میدهد، نوشته است. این اعتقاد از آفات خطرناک است که دامنگیر برخی شده و میشود. عرفان میگوید تشبیه صرف مانند تنزیه صرف غلط است و حق جمع بین تشبیه و تنزیه است.
شاید برخی سالکان در برخی منازل به خاطر پارهای حالات تصور کنند که نوعی اتحاد و حلول با ذات الهی ممکن است. و شاید گروهی فنا در ذات الله را که مطلبی حق است «خدا شدن» بنده بپندارند که این فکری نادرست است.
شبستری میگوید:
حلول و اتحاد اینجا محال است
که در وحدت دویی عین ضلال است
عارف کامل مرحوم شیخ محمد بهاری در تذکرة المتقین گوید:
«استاد حقیر; (مقصود ملاحسینقلی همدانی است) به اصحاب خودشان همیشه میفرمودند: برای کسی هیچ وقت اشتباه نشود، ممکن واجب نخواهد شد. محال است»[۱].
وقتی ائمة اطهار: که علی صلواة الله علیه دربارهشان فرمود:
«لایُقاسُ بآل محمد من هذه الأمةِ احَد»[۲]؛
«هیچکس از امت محمدی صلی الله علیه و آله وسلم با آل محمد: قیاس نمیشود».
و امام هادی علیهالسلام در زیارت جامعة کبیره در موردشان فرمود:
«طَأْطَأَ کُلُّ شَرِیفٍ لِشَرَفِکُم ... وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طَامِع»[۳]؛
«هر بزرگی در مقابل بزرگی شما سر فرود آرد ... و هیچکس در مقام شما طمع نمیکند».
در مورد خود میگویند:
«اِجْعَلونا مخلوقین و قُولوا فینا ما شِئْتُم فلَن تَبْلغوا»[۴]؛
«ما را آفریدة خدا بدانید و سپس هرچه خواستید در حق ما بگویید که به مقام ما نخواهید رسید».
پس دیگران که «جرت نعمتهم علیهم»[۵] و «مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُم»[۳] جای خود دارند.
آنجا که عقاب پر بریزد
از پشّة ناتوان چه خیزد
برخی گمان کردهاند درب لقای خدا بسته است. مرحوم شیخ حسنعلی اصفهانی; در نامهای نوشتهاند: «امروزه درب بسته است». گذشت که شیخیّه گمان کردهاند ما ۴ رکن داریم و سالک در رکن چهارم که استاد است فانی میشود و استاد کامل در امام زمان عج الله تعلی فرجه الشریف فانی است و ایشان در رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پیامبر، در خدا.
پس انسان عادی بلکه امام زمان عج الله تعلی فرجه الشریف مستقیماً به فنای ذاتی و لقاء الله نمیرسند. بعضی دیگر گمان بردهاند هدف، رسیدن به امام زمان عج الله تعلی فرجه الشریف است و مقصدِ مقصود، وصول به لقاء الله نیست.
همة این تصورات نادرست است. درب وصول به حضرت حق هیچگاه بسته نمیشود، زیرا دالان توحید ولایت است و خداوند همیشه با نام «ولیّ» تجلی دارد.
نبوت ختمپذیر هست، ولی ولایت به معنای رسیدن به مقام لقاء الله و فنای ذاتی پایان پذیر نیست.
البته چند نکته اینجا هست:
۱. واصلین و کاملین همیشه و در هر زمان بسیار اندکند، زیرا مقام لقاء مقام بلندی است.
شاعر عرب گفته:
لکلٍ إلی شأو العُلی حرکاتٌ
ولکن قلیلٌ فی الرجال ثبات
«برای هر کس به سوی کمال حرکاتی هست، ولی در مردان ثبات و پایداری کم وجود دارد».
ابن سینا چه خوش گفته است:
«جَلّ جَنابُ الحقَّ ان یکون شریعة لِکلِّ وارد اللهم الا واحداً بعد واحد»[۷]؛
«ساحت حق تعالی برتر از آن است که آبشخور هر تشنهای باشد؛ آری، گهگاه یکی دو نفر به ساحتش میرسند».
استاد میفرمود:
کامل، به معنای کسی که اسفار اربعهاش تمام شده باشد، در هر یک یا دو قرنی یک یا دو نفر پیدا بشود یا نشود.
۲. هر کس به مقام کمال انسانی میرسد، با عنایت و دستگیری خاص قطب زمان که در زمان ما حجة بن الحسن المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف است بدان مقام میرسد. در زیارت جامعه است که:
«مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُم»؛ «هر کس خدا را به توحید بشناسد، توحید را از شما گرفته است».
۳. شاید مراد بعضی از اینکه در بسته است، این باشد که کاملی نیست که انسان به ساحتش سر بساید. اگر این معنا مراد باشد پذیرشش امکان داد، فقط باید در صحّت ادعا تامّل نمود. البته این معنا ملازمهای با نرسیدن به مقام توحید ندارد، زیرا امکان جذبه منتفی نیست.
۴. هر کس در راه و سلوکش هدف را غیر خدا بداند و بخواند و ببیند، امام زمان به عنوان سکّاندار توحید از او متنفّر است. مگر اینکه در استضعاف و جهل قصوری به سر برد که چنین شخص هم اگر در کوشش خالص باشد «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» [۸]دستش را خواهد گرفت. چرا حضرت از او متنفّر است؟ زیرا او مشرک است و هیچ گناه و ظلمی بدتر از شرک نیست. سخن همة انبیا این است:
«إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ»[۹]؛ «بازگشت همة شما به سوی خداست».
برخی سالکان را به خاطر شدّت انس و علاقه به استاد چنین تصوری پیدا میشود که پس از ارتحال استاد هیچ کس پیدا نمیشود که بتوان به او دست ارادت داد و این خطاست. خداوند میفرماید:
«مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَة أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا»[۱۰]؛
«هر حکمی و هر نشانهای را نسخ کنیم و یا آن را به دست فراموشی بسپاریم، بهتر از آن، یا مانندش را میآوریم».
البته غرض این نیست که بگوییم حتماً پس از ارتحال انسان کاملی، کاملی دیگر وجود دارد که باید با او دست بیعت داد؛ بلکه میگوییم نباید شدّت علاقه و عظمت استاد متوفّی حجاب شود و انسان بپندارد استاد دیگری وجود ندارد.
برخی سالکان پس از ارتحال استاد چنین تصوّر میکنند که نیازی به استاد حیّ و زنده برای دستگیری نیست و روح استادشان از همان عالم دست آنها را میگیرد. ما منکر این نیستیم که استادی پس از فوت از شاگردانش دلجویی کند، ولی این به معنای استغنا از استاد زنده نیست. استاد زنده حالات آدمی را میبیند و میداند و با سخن صریح درد انسان را درمان میکند. اما ارتباط با استاد متوفی چون ارتباطی غیبی است، خود احتیاج به کنترل دارد که شیطانی و نفسانی نباشد. این ارتباط چون از دریچة کشف و رؤیا است تعبیر و تفسیر میطلبد، آن هم توسط انسان کاملی که از نفس گذشته و به خدا پیوسته و همة دقایق راه را میداند. این بحث را استاد در روح مجرد به خوبی تشریح کردهاند[۱۱].
سالک سوخته آقای حاج محمدحسن بیات همدانی نقل کردند:
ایام بیماری مرحوم انصاری مصادف شد با زمانی که من میخواستم به حج بروم. مردد شدم که به حج بروم یا در نزد استاد بمانم. با آقای سید محمدحسین (علامه طهرانی) مشورت کردم و گفتم:
آقای انصاری به من امر کرده که به حج بروم و قفل خانة کعبه را هم برای ایشان بیاورم (این جمله معنایی کنایی و عرفانی دارد). حال با این حال نزار آقا چه کنم؟
ایشان فرمودند: «بر خدا توکل کن و به سفر حج برو، زیرا باید دستور استادت را گوش کنی».
قبل از حرکت به اتاقی که آقای انصاری در آن بستری بودند رفتم. هیچ کس نبود و آقا هم به ظاهر مدهوش بودند. خودم را روی سینة ایشان انداختم و از درون از ایشان استمداد کردم و گفتم: پس از شما چه کنم؟ در عالم مکاشفه فرمودند: ۴۰ روز دیگر برایتان استاد میفرستم. در تقویم بغلی تاریخ زدم و به سمت خانة خدا حرکت کردم. ماشین که به گردنة اسدآباد رسید، دیدم روح آقای انصاری به سمت آسمان در پرواز است و با من خداحافظی کرد. خوراک من در این سفر گریه بود. از سفر که برگشتم، تصمیم گرفتم برای مشورت در مورد استاد به نزد آقای حاج سید محمدحسین (علامه تهرانی) بروم. با آقای نجابت شیرازی مشورت کردم و ایشان تشویقم کردند. به تهران رفتم و به آقای حاج سید محمدحسین (علامه تهرانی) گفتم:
حال که آقا رفته باید به چه کسی دست ارادت بدهیم؟ فرمود: آقای حدّاد. گفتم ایشان که کربلایند. فرمودند: آن عبای ایشان است، به قصد بیعت دست روی عبای ایشان بگذارید. من هم چنین کردم. بعد تقویم بغلیام را نگاه کردم، دیدم دقیقاً از روز وعده ۴۰ روز است. رفقا را صدا کردم و گفتم بیایید لطف و عنایت و کرامت آقای انصاری را ببینید».
بعضی سالکان به خیال یا امید «جذبه» گمان میبرند که نیاز به استاد ندارند. غافل از آنکه
پس باید گفت:
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش[۱۲]
تفصیل این بحث در بخش «منازل سفر» آمده است.
ممکن است سالک ناکاملی بر اثر برخی واردات و حالات و یا بر اثر گردآمدن عدهای مرید معتقد به کمال او، گمان برد به درجة کمال رسیده است و قهراً از حضور در نزد استاد سر باز زند و یا حتّی از دیگران دستگیری کند. این از آفات خطرناکی است که استاد در صورت ابتلای سالک بدان در رفعش میکوشد. البته گاه مشکل رفع میشود، چنانکه در جریان مرحوم سید جمال گلپایگانی و استادش سید احمد کربلای پیش از این نقل شد و گاه مشکل رفع نمیشود، چنانکه در جریان یکی از شاگردان قدیمی مرحوم حدّاد با ایشان نقل شده است[۱۳].
۱. تذکرة المتقین، ص۱۰۹.
۲. نهجالبلاغه، خطبه۲.
۳. مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره.
۴. بحار الانوار، ج۴۷، ص۶۷.
۵. نهجالبلاغه، خطبه۲.
۶. مفاتیح الجنان، زیارت جامعة کبیره.
۷. الارشارات و التنبیهات، نمط نهم.
۸. عنکبوت/۶۹.
۹. هود/۴.
۱۰. بقره/۱۰۶.
۱۱. روح مجرد، صص۴۰ـ۵۸.
۱۲. دیوان حافظ.
۱۳. ر.ک: روح مجرد، ص۵۸۸.
کتاب سیر و سلوک آیةالله علی رضائی تهرانی یا سیر و سلوک، طرحی نو در عرفان عملی شیعی . مهمترین ویژگی این کتاب ترسیم چهرۀ عرفان بر اساس حقیقت پویا و سفرگونۀ آن است و از سایر ویژگیهای آن میتوان به جامعیت، استحکام آن اشاره کرد.
صاحب این قلم را که سالهاست به اقتضای علاقۀ شخصی و رشتۀ تخصصی خود با کتب عرفان عملی مأنوس است، چنین در خاطر افتاد که در باب عرفان عملی اسلامی جای کتابی جامع خالی به نظر میرسد، کتابی که دارای ویژگیهای زیر باشد:
نام راه عرفان را سیر و سلوک نهادهاند و این یعنی حقیقت عرفان سَفَر است. سفر از أنانیت به عبودیت، سفر از خود به خدا، سفر از شرک و دوبینی به توحید، سفر از ناسوت به لاهوت، سفر از جهل به معرفت و در یک کلمه سفر از نقص به کمال.
بنابراین بهترین تصویرگری از چهرۀ عرفان، ترسیمی است که بر اساس حقیقت آن یعنی سفر بودن آن صورت پذیرد. این مطلب را که حقیقت راه عرفان سلوک و سفر است در بخش «ماهیت سفر» توضیح دادهام.
نویسندگانی کم و بیش بااین دیدگاه دربارۀ عرفان قلم زدهاند که به بعضی اشاره میکنیم:
ولی با مراجعه به این آثار روشن میشود که هیچ کدام طرحی جامع و منطقی ارائه ندادهاند و از پارهای مباحث لازم بر اساس این دیدگاه (سفر دانستن حقیقت راه عرفان) غفلت ورزیدهاند و یا لااقل بحث را منظّم ارائه نکردهاند.
راه عرفان به عنوان یک سفر مبدئی دارد و مقصدی، منازلی دارد و مقاطعی، توشهای میخواهد و راهنمایی، آدابی دارد و آفاتی، خطراتی دارد و خاطراتی، مرکبی دارد و راکبی، مدّتی دارد و عُدّهای، همراهانی دارد و راهزنانی، آگاهیهایی میطلبد و آمادگیهایی، سوغاتی دارد و خیراتی و ... و همۀ اینها طرح و بحث میطلبد. غفلت در مورد پارهای از این مباحث، نادیده انگاشتن ابعادی از بحث است که نقص یک کار تحقیقی و علمی را به دنبال دارد. متأسفانه تراث و میراث عرفانی ما در این زمینه نوشتاری جامع و کامل در خود ندارد.
تنها کتاب کامل و بی نقص و عیب قرآن مجید است که از خداست. خداوند فرمود:
«وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا» [۵]؛
«اگر قرآن از نزد غیر خدا میبود، مردم در آن ناهمگونی بسیار مییافتند».
از این آیۀ کریمه به دست میآید که کتاب خالی از تناقض و نقص، کتاب خالق بینقص است و بس. یعنی قرآن مجید. اما باید کوشید نوشتار علمی تا آنجا که ممکن است منقّح و پیراسته باشد. متاسفانه پارهای از کتب عرفانی ما مشتمل بر برخی شطحیات یا انحرافات است. یکی از اسرار نگارش کتاب المحجّۀ البیضاء فی تهذیب الاحیاء توسط مرحوم فیض کاشانی همین پیراستن است [۶]. نمونههایی از این انحرافات را در بخشهایی از این نوشتار گفتهایم.
اگرچه گفته شده است: «مذهب عاشق ز مذهبها جداست»، ولی شکی نیست که فرقۀ ناجیه در امت مرحومه یکی بیش نیست و آن شیعۀ اثنیعشری است. فرقۀ ناجیه بودن عنوان اعتباری یا تشریفاتی نیست. شیعه به علت حقّانیت نگرشها و عقایدش اهل نجات است. این نگرشها و عقیدهها در عرفان برخاستۀ از آنها کاملاً تأثیرگذار است و این تأثیر از نظر تاریخی هم قابل انکار نیست. گرچه اکثر قریب به اتفاقِ فرق تصوّف سلسله خود را به رئیس اولیا، امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام میرسانند [۷] و گرچه اکثر اهل عرفان هرچند سنّی مذهب باشند علوی المَشربند [۸] و گرچه بسیاری از معتقدان به مذاهب فاسده مستضعفند، ولی تأثیر اعتقادات کلامی در عرفان مذاهب گوناگون قابل انکار نیست.
بر این اساس، بر معتقدان به مذهب امامیه بایسته است که عرفان خود را همانند فقه خود بر مبانی و تراث شیعی پیریزی کنند و در عین دوری کامل از تعصّب باطل، بر مبانی و عقاید خود پای بفشارند.
با تأسف بسیار باید ادعا کرد که این مهم کمتر مورد عنایت بزرگان شیعی قرار گرفته است. اگر دغدغههای عارفان شیعی عالیقدری همانند سید حیدر آملی و علامه بحرالعلوم و شیخ حسین بحرانی دراین زمینه جدّی گرفته میشد، هم اینک ما با چنین کمبودی دربارۀ متون عرفانی شیعی روبهرو نبودیم.
به دو نمونه اشاره میکنیم:
۱. محییالدین عربی از حقیقتی غیبی به نام «عماء» یاد میکند و آن را توضیح میدهد. این حقیقت را بر اساس روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مطرح ساخته است که در آن روایت
از پیامبر پرسیدند :
«أینَ کانَ رَبَُّنا قَبلَ أن یخلُقَ الخَلقَ» [۹]
«خدای ما پیش از آفرینش کجا بود؟»
و پیامبر پاسخ داده:
«کان فی عَماء لا فَوقَهُ هَواء و لا تَحتَهُ هواء» [۱۰]
«در عماء به سر میبرد که بالا و پایین آن هوا نبود».
این روایت به این صورت در کتب حدیثی اهل سنّت آمده است. نظیر همین حدیث، با همین پرسش ولی با جوابی متفاوت در جوامع شیعی آمده است که از معصوم علیهالسلام میپرسند خدا کجا بود؟ و معصوم پاسخ میدهد که اصل پرسش غلط است، زیرا:
«هُوَ أَینَ الْأَینَ بِلَا أَینٍ وَ کَیفَ الْکَیفَ بِلَا کَیفٍ» [۱۱]؛
«اوست که مکان را آفرید بدون اینکه مکانی داشته باشد و کیفیت را تحقق بخشیدبدون اینکه کیفیتی داشته باشد».
این جواب کجا و آن جواب کجا؟ آن جواب بوی تجسیم و تشبیه میدهد و این پاسخ صریح در توحید است. ولی چه باید کرد؟ مگر میشود عرفان سنّی متأثّر از فقه و حدیث سنّی نباشد؟! و مگر میشود عرفان شیعی جز بر فقه و حدیث و اعتقادات شیعی استوار گردد؟!
۲. نمونه دیگر: غزالی در احیاء العلوم در بخش عادات کتابی با عنوان «کتاب آداب السماع و الوجد» دارد، ولی مرحوم فیض کاشانی که با نگرشی شیعی به تهذیب و پیرایش احیاء پرداخته میفرماید:
«و أنا أضع بدل کتاب آداب السماع و الوجد فیما بعد کتاب آداب المعیشۀ و اخلاق النبوۀ، کتاب آداب الشیعۀ و اخلاق الإمامۀ لأن السماع و الوجد لیسا من مذهب اهل البیت:» [۱۲]؛
«من به جای کتاب آداب سماع و وجد پس از کتاب آداب زندگی و اخلاق نبوت کتاب آداب تشیع و اخلاق امامت را قرار میدهم، زیرا سماع و وجد در مذهب شیعۀ امامی جایگاهی ندارد». سماع که نوعی رقص و موسیقی است، بر اساس برخی نگرشهای سنّی حتی میتواند مقرّب به درگاه الهی باشد، در حالی که بر اساس نگرش شیعی حرام و مبعّد است.
ویژگیهای استحکام از این قرارند:
به هر حال، خالی بودن عرصه در زمینۀ کتابی جامع در باب عرفان اسلامی شیعی، صاحب این قلم را بر آن داشت که در این زمینه تلاشی را آغاز کند و با اینکه سرمایۀ علمی خویش را ـ عمل که بماند ـ در این ساحت اندک میدید، ولی اعتمادش بر رب ودود به او جرئت میبخشید. مسیر طی شده اینگونه رقم خورد:
اولین گام، نگارش دستنوشتهای در این زمینه به منظور تدریس برای طلاب ممتاز غیر ایرانی در حوزۀ علمیۀ قم بود. آن درسها و دستنوشتهها به شدت مورد استقبال قرار گرفت تا جایی که در خارج کشور تدریس شد و به صورت پراکنده در برخی مجلههای خارجی ـ همزمان با تدریس ـ توسط خود دانشجویان ترجمه شد و نویسنده دائماً در دل میخواند و بر زبان میراند:
«هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ» [۱۳].
هدف در این گام، آشنایی طلاب غیرایرانی با عرفان اصیل اسلامی بود.
گام دوم، بازنگری مجدد و مرتب کردن آن دستنوشتهها بود که در زمانهای پراکنده صورت میگرفت. هدف در این گام، اتقان کار بود.
گام سوم، بازنویسی، تصحیح، تکمیل و احیاناً تغییر دستنوشتهها بود و تکمیل، حجم را سه برابر کرد. در این گام هدف، نگارش رسالهای در سطح رسالۀ دکترا بود که بتواند به مجامع علمی ارائه شود.
در گام چهارم، در اختیار فضلا و صاحبان فن گذارده شد تا اشکالات احتمالی رساله برطرف شود و با توجه به انتقادات بر غنای آن افزوده شود.
گام پنجم و آخرین گام، بازنویسی نهایی متن آماده شده با هدف عرضه به جامعۀ اسلامی بود.
البته گام ششمی هست که شاید از همۀ قدمهای برداشته شده مهمتر است و آن ارائۀ پیشنهادات و انتقادات سازنده توسط شما خوانندگان عزیز است.
نویسنده از طرحها و پیشنهادات خوانندگان صاحبنظر و علاقهمند استقبال میکند تا در آینده از نواقص کتاب کاسته و بر جنبههای احتمالاً مثبت آن افزوده شود، و امید دارد با همۀ کمبودهایش گامی درراه ترویج عرفان مثبت بوده باشد.
ساختار این کتاب بر اساس حقیقت راه عرفان که همان سفر الی الله است شکل گرفته است. بر همین اساس، محور را سفر قرار دادیم و در پنج بخش بحث را پی گرفتیم.
همانگونه که مشاهده میشود محور همۀ مباحث کتاب سفر است. در فصل «ماهیت سفر» خواهیم گفت که آدمی همیشه در سفر است و اگر همۀ ابعاد این سفر روشن شود، ابعاد راه عرفان روشن خواهد شد.
ساختار فعلی از آغاز در ذهن نویسنده نبود و پس از نگارش فصول مختلف کتاب و با فکر بسیار به این ساختار دست یافت.
البته نه شکل و ساختار و نه مطالب و محتوا هیچ یک خالی از نقص نیست و بهویژه که در هر دو بخش نوآوریهایی به چشم میخورد و میدانیم که:
هر که سخن را به سخن ضمّ کند
قطرهای از خون جگر کم کند
بارالها! به حق خونجگران و شوریدگان راه لقایت، ما را به شرف لقایت در همین نشأه مشرف بفرما. اللهم آمین. بحق محمد و آله الطاهرین.
۱. آیت الله علی رضائی تهرانی
۲. کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه۷۸ تا ۸۹
۳. این رساله همراه با اشعة اللمعات با تصحیح آقای حامد ربّانی چاپ شده است.
۴. شهید مطهری میگوید: بوعلی در این نمط از سفر اول و کمی هم از سفر دوم گفته است. ر.ک: علوم اسلامی بخش عرفان. آیتالله جوادی آملی میفرمود: نمط نهم اشارات در عرفان عملی است و نه عرفان علمی.
۵. نساء/۸۲ .
۶. فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء، مقدمه کتاب. آیةالله سید عزالدین زنجانی میفرمود: کتاب محجه فیض خود نیاز به ویرایش و پیرایش دارد؛ یعنی گرچه فیض کتاب احیاء العلوم غزالی را غربال کرده است، اما هنوز نیازمند الکی نیز هست.
۷. علامه حسینی تهرانی، سید محمدحسین، لب اللباب، ص۱۵۴.
۸. آشتیانی، سید جلالالدین، شرح فصوص قیصری، مقدمه کتاب.
۹. قیصری، داوود بن علی، مقدمة شرح فصوص.
۱۰. همان.
۱۱. کافی، ج۱، ص۷۸.
۱۲. فیض کاشانی، محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج۱، ص۴.
۱۳. نمل/۴۰.
آرامش درتماشای تلویزیون عبارت است ازنشاط که محتوای برنامه هاست. آسایش که بستگی به تی وی روم دارد و تمرکز که دراینجا درکنترل گیرنده وظرفیت بیننده است تلویزیون دوران پادشاهی کنترل نداشت وباعث دورهمی اعضای خانواده ها بود برنامه های آن هم اخلاق مداربود درصداوسیمای فعلی که دین مداراست کنترل دست کسی است که قدرت و حرف اول خانواده است وظرفیت هم بادرجه بندی بالای چهارده یا شانزده سال رسانه تعیین می شود لازم به یادآوری است که درتماشای تلویزیون بهترین سیستم پخش ویدیو است که کنترل آن کاملا دراختیاربیننده می باشد و می توان درآن فیلمهای فامیلی راهم دید و باز خطرناکترین سیستم هم ویدیو است که درآن فیلمهایی را که هیچ ماهواره ای اجازه یا توان پخشش را ندارد می توان دید
بنابراین اگردرخانه ویدیو دارید به هرشکلی، دی وی دی پلیر،گوشی موبایل ...به هرشکلی،
باید گفت آب از سرشما گذشته است وماهواره برای شما ضرری ندارد. درحال حاضر درجهان سیصد ماهواره ی تلویزیونی وجود دارد که 116 تای آن فضای ایران راپوشش می دهد و حدود 250 شبکه ی فارسی زبان علاوه برهزاران شبکه ی خارجی قابل دریافت است.
نکته ی مهمی که دراین بحث می خواهم به آن اشاره کنم یک هشداراست برای تمام خانواده ها وآن هشداراین است که دردو دهه ی اخیر تبلیغ سکس در رسانه های ایرانی روز به روز بیشترشده به طوری که این موضوع حتی به موزیک ویدیو ها هم کشیده شده شما اگر ویدیوهای برنامه های رنگارنگ قبل از انقلاب را موزیک ویدیوهایی مناسب برای خانواده بدانید بامقایسه ی آن ترانه ها با موزیک ویدیو های این روزها این تبلیغات غیراخلاقی کلامی وتصویری سکسی را به آسانی تشخیص می دهید پس اگر به خانواده و نسل فردا اهمیت می دهید به این کلیپ های احتمالا سیاسی انتقادکنید.
A
به انرژی باوردارم البته من آن را نه با مراقبه و نه با دین که تنها با رویا فعال می کردم تقریبا تمام رویاهای من درجای جای ایران و دنیا به حقیقت نزدیک شدند البته چندسالی است که روی معنویت کارمی کنم تا با ایمان و دعا انرژی به کائنات بفرستم تا خداوند زودتروبهترآنها را محقق کند ... لازم نیست همیشه راه های سخت را امتحان کنید فقط درزندگی مرتب هدف گزاری کنید مثلا یک نامه به یک روزنامه بفرستید همین که اسم خودتان را در نامه های رسیده دیدید باور کنید که حرفتان قابل شنیدن بوده حالا مقاله بنویسید وقتی چاپ شد کارت ویزیت چاپ کنید و خود رانویسنده معرفی کنید بعد اگر خیلی زود ممنوع القلم یا مردود القلم شدید بدانید که حرفهایی ازنوع دیگر دارید والبته مهم آن است که حرف دارید پس وبلاگ بنویسید و مطمئن باشید که برای نویسنده شدن با کتاب زندگی خودتان هم می توانید نویسنده شوید این یک کار آسان بودحالا اگر می خواهید زندگی خودتان رابهتر کنید سعی کنید راه مردم را روشن کنید وبه آنها که می گویند چراغ برق را بشکنید اصلا توجه نکنید تا می توانید تاریکیها را با چراغ روشن کنید شما اگر پزشک خوبی نباشید ولی درمورد خودتان دردشناس ماهری هستید برای دردها درمان پیدا کنید و آن ها را نشر دهید کائنات فرکانسها را جذب و به هم وصل می کنند اگرمی خواهید سریعتر عمل کنید برای اهدافتان دعا کنید و به آنها فکرکنید وبه خدا بسپارید خداوند بهترین حامی است او حرفهای خوب شما را از حرفهای بیهوده جدا می کند و آنچه راخیروصلاح شما است به شما می دهد پس یادآوری می کنم برای خودتان می توانید هدف بگذارید ودرآن هدف خودتان راببینید و آن قدر درباره اش حرف بزنید که دیگر نتوانید درخلاف جهتش حرکت کنید راه کامل تر مراقبه و اتصال به کائنات است و راه نهایی البته دعا است ازشما خواستن و حرکت از خدا دادن و برکت. برای آنکه کائنات هم به شما کمک کنند تا با خدا بهترارتباط برقرار کنید چند ذکر برای مواقع تنهایی شما تقدیم می کنم اینها را درخلوت زیاد بگویید الله اکبر،سبحان الله،الحمدالله،لااله الا الله، لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم ، ذکری که هم درجمع و هم درتنهایی خیلی مفید است استغفرالله است و صلوات ذکری است که بیشتر باجماعت اثردارد البته الله اکبر نیز همین خواص را دارد با این اذکار رابطه فراطبیعی شما نیرومند تر می شود پس برای پیشرفت درزندگی مرتب هدف گزاری کنید ومرتب انرژی بفرستید بویژه با دعا....التماس دعا
A