بی تو تنم در تب بود
روزم آبستن شب بود
شوقم آلوده درغم بود
نانم خشکیده و کم بود
سرما دشمن جان است
لیکن مرهم من بود
ندادادی نترس هستم
گمانم باورم کم بود
تو آزاد را شفا دادی
همین افسانه ی من بود
A
بی تو تنم در تب بود
روزم آبستن شب بود
شوقم آلوده درغم بود
نانم خشکیده و کم بود
سرما دشمن جان است
لیکن مرهم من بود
ندادادی نترس هستم
گمانم باورم کم بود
تو آزاد را شفا دادی
همین افسانه ی من بود
A