شیخ دربند حجاب دختر۶ساله
من درگیر نظم نوین رایانه
یاشیخ به خدایش بسپار
عدوبرد اسرار فراموش خانه
A
شیخ دربند حجاب دختر۶ساله
من درگیر نظم نوین رایانه
یاشیخ به خدایش بسپار
عدوبرد اسرار فراموش خانه
A
مراتنهاگذاشت یاروبرفت آنسوی دیگر
گمانم بود امیدوار باشم و ایثار گر
گرسنه ماندم و روزه گرفتم
نمازهاخواندم بسوی آن دادگر
به درگاه خداروزوشب دعاکردم
شکستم آن شاخ ابلیس اغواگر
زطوفان باران ورعدصبرهاکردم
به امید وصال آن یار افسونگر
گرزمین زیر پای آزاد سبز شد
ولی تاریخ ندیدعشقی چنان ویرانگر
A
قرآن بخوان نیک باحسن ظن
تانباشی خام در وهم و ظن
هرکه باشد برلطف یار امیدوار
درکلامش نیست غیرازمهر سخن
A
الله اکبر که باهزار جلوه آمدی
درنقش درویش تاسلطان آمدی
ازمشرق زرد تامغرب سرخ
چهارفصل راچون بهار آمدی
ازنقطه ی آفرینش آدم بودی
گمانم بود چرا دیر آمدی
آواره ی دشت دل بودم
ازتربت جان بیقرار آمدی
مبارک باد برآزاد اکنون
که چون نگاری ممتازآمدی
A
بی تو تنم در تب بود
روزم آبستن شب بود
شوقم آلوده درغم بود
نانم خشکیده و کم بود
سرما دشمن جان است
لیکن مرهم من بود
ندادادی نترس هستم
گمانم باورم کم بود
تو آزاد را شفا دادی
همین افسانه ی من بود
A
من عاشق شعربلکه ترانه خواندنم
شایداماسخت درگیرلکنت تنم
توبا عشق مرهم زخم زبانم باش
که شعری ناب به وسعت این میهنم
A
شایدکم ازآنم که توراپندت دهم
توبه ازمستی و شرابت من دهم
لیک بشنو یک سخن از تجربه
دل مشکن، من چنین فیضت دهم
A
جنگ مانور نظامی استکبار است
جنگ آتش افروزی تاجران است
چوعلم وسلاح نزد بی خداباشد
جنگ جنون ناگزیراستبداداست
A
امیدوار از دل دریاآمده ام
ازبزم صیدومرواریدآمده ام
درنومیدی بسی امید است
باشوق رونق بازار آمده ام
A
بازی با لغات را به یاد داری
آن خودنویس شیک را به یادداری
هنوزکنج دلت اگر جایی هست
بگو اولین شعرم را به یاد داری
A
چو بخشی جلاد را به عشق نزدیکتری
قصاصش گر کنی به عدل نزدیکتری
سزا نیست زجر دیدن هیچ موجود
بی درد خلاصش کن اگردانی به حق نزدیکتری
A
رشدآدمی به سال بیست وسی نیست
به گنج و ارث ومال بیش وکم نسیت
کمال جان آدمی به تجربه است
که جز روایتش،هیچ اندوخته ای نیست
A
ای خاطرمن بنگر به کنج دل
ازمن اثری نیست چراگشته خجل
مابت شکنان گل پرستیم
مشکن بت ما چو هستی خوش گل
A