نه من آنم که دل به هرسیه چشم نقدکنم
نه توآنی که من در غزلی وصف کنم
دراین صحنهی وسیع چرخ وفلک
بگوچگونه به کامت لفاظی کنم
درمجلس شعرت انس وپری رقص می کنند
مستم و خموش لیک چگونه دلبری ات کنم
آتش هراوج و فرود نفسی ای لعبت جان
درافسون لبت آهسته من مشق می کنم
آزاد حیران دربود ونبودی بی نهایت
معذوردار گرچشم سیاهت قبله می کنم
A