گفت مرا طرار پیری، کتابی بخوان
سوا زاسباب وتوشه کتابی بخوان
بگفتم زصبروحوصله، هستم تهی
تو این بی قراری ز حالم بخوان
گفت کتب ازکتابها نسخه کرده اند
تو از باغ عدم برگ سبزی بخوان
جدا ازمیدان رونویسان مقلد
توازوحی والهام زجانت بخوان
بگفتم سبب بی سبب نیست سبب
بپوی راه نیکان و اولیای عالی نسب
A