مراتنهاگذاشت یاروبرفت آنسوی دیگر
گمانم بود امیدوار باشم و ایثار گر
گرسنه ماندم و روزه گرفتم
نمازهاخواندم بسوی آن دادگر
به درگاه خداروزوشب دعاکردم
شکستم آن شاخ ابلیس اغواگر
زطوفان باران ورعدصبرهاکردم
به امید وصال آن یار افسونگر
گرزمین زیر پای آزاد سبز شد
ولی تاریخ ندیدعشقی چنان ویرانگر
A