سکوت
آرامش در اوج خودش انسان را بی قرار و آماده ی تحرک می کند و صدالبته حرکتی که از دل آرامشی طبیعی،کامل و سالم پدیدار می شود قطعا بهتر و حتما مفید خواهد بود بنابراین برای حل مسائل بهترین و اولین راه حل برقراری آرامش است ولی عزیز دل برادر هرگز آرامش را تجربه نکرد که اگرداشت آنگونه نمی بود درحال نوازشش صورتم را روی گونه هایش گذاشتم با تمام وجود می خواستم از او بپرسم چرااا؟ ولی می ترسیدم سوال کنم چرا که قادر نبودپاسخ دهد می خواستم بگم بی خیال من. برای فرزندوهمسرت زنده بمان آنقدر که بتوانی ببخشی و بخشیده شوی! اما انگار که نمی خواست! فکرم کارنمی کرد می خواستم مطمئن باشم که هنوز هم شهامتش را دارد می خواستم بگم باید به آرزوهای قشنگی که داشتی برسی اما همیشه آخر فریاد سکوت است. می خواستم بگم نوشتن برای من همانقدر سخت شده که تنفس و حرف زدن برای تو. اما با هر قطره اشکی که در گوشه چشمش می درخشید ترسان می شدم که مبادا ناامیدشده! خاطرات کودکیها را برایش یادآوری کردم ولی دیگر چاره ای نداشتم رنگ و روئی برایش نمانده بود به سختی یامولاعلی می گفت.من هم برایش از خداوندکمک می خواستم .کم کم باور کردم که نمی توانم باورکنم بابی قراری صبوری! کردم تا آرام چشمانش را بست ...
A