آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

احکام مشترک منازل سیر و سلوک

شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۷:۴۷ ب.ظ

منبع: کتاب سیر و سلوک (طرحی نو در عرفان عملی شیعی) صفحه۴۷۶ تا۴۹۱

فهرست
  • ↓۱- مقدمه:ویژگی‌های تشکیک
  • ↓۲- احکام عمومی منازل راه خدا
    • ↓۲.۱- ۱. حضور هر یک از مقامات در جمیع مقامات
    • ↓۲.۲- ۲. رعایت حکم هر یک از منازل راه الزامی است
    • ↓۲.۳- ۳. محال بودن طفره
    • ↓۲.۴- ۴. ادراک بعضی از خصوصیات مرتبۀ مافوق به صورت «حال» ممکن است.
    • ↓۲.۵- ۵. اطلاع و کشف اجمالی برای عبور از هر عالمی کافی است.
    • ↓۲.۶- ۶. راه یافتن به مرتبۀ بالاتر امکان اصلاح هر مرتبه را فراهم می‌آورد.
    • ↓۲.۷- ۷. تصحیح نهایات سلوک متوقف بر تصحیح بدایات آن است.
    • ↓۲.۸- ۸. برخی مقامات با همۀ مراتب و مقامات قابل جمع است.
    • ↓۲.۹- ۹. مجذوب سالک و سالک مجذوب
    • ↓۲.۱۰- ۱۰. تشابه آغاز و انجام سلوک
    • ↓۲.۱۱- ۱۱. اشتراک سالکان در مقامات اصلی و تفاوتشان در مقامات فرعی است.
    • ↓۲.۱۲- ۱۲. انواع سقوط سالک
  • ↓۳- پانویس

مقدمه:ویژگی‌های تشکیک

سه ویژگی تشکیک

پیش از این گفتیم که سلوک سالک در مراتب فیض اطلاقی خداوند صورت می‌گیرد. فیض خدا دارای وحدت تشکیکی است. در هر امر مشکّک، ما ۴ عنصر داریم: وحدتی داریم واقعاً و کثرتی داریم واقعاً. این کثرت در وحدت منطوی و به او راجع است واقعاً و آن وحدت در این کثرت ظهور دارد واقعاً. کثرت در تشکیک، کثرتِ مراتبی است، نه کثرت تباینی. یعنی کثرتْ بیانگرِ درجات یک «واحد» است و لذا درجاتْ رو در روی یکدیگر نیستند.

اقتضای تشکیک در یک امر واحدِ بسیط این است که اگر کمالی در یک مرتبه از مراتب وجود داشت، آن کمال در همۀ مراتب حضور داشته باشد. البته در مراتب بالاتر، حقیقت آن و در مراتب پایین‌تر، رقیقت آن.

اقتضای دیگر تشکیک این است که طفره محال است، یعنی در یک امر دارای درجات، بدون طی درجات متقدم ـ صعوداً و نزولاً ـ طی درجات متأخّر ممکن نیست، مثلاً از باب تشبیه معقول به محسوس، اگر فرض کنیم ما در ساختمان پنج‌طبقه‌ای می‌خواهیم از طبقۀ دوم به طبقۀ چهارم و یا از طبقۀ چهارم به طبقۀ دوم برویم، قهراً باید از طبقۀ سوم گذر کنیم. رسیدن به طبقۀ چهارم یا دوم بدون گذر از طبقۀ سوم طفره نامیده‌ می‌شود و ناممکن است.

اقتضای دیگر تشکیک این است که هر درجه از درجات تشکیکی حکم یا احکامی مخصوصِ به خود دارد، چنانکه هر مرتبه از مراتبِ عدد حکمی ویژۀ خود دارد.

احکام عمومی منازل راه خدا

۱. حضور هر یک از مقامات در جمیع مقامات

بر اساس تشکیکی بودن فیضِ اطلاقی حق، هر یک از مقامات در جمیع مقامات حضور دارد، در مراتب بالا حقیقتش و در مراتب پایین رقیقتش.

ملا عبدالرزاق کاشانی گوید:

«ترتّب هذه المقامات و اندراج بعضها تحت بعض کترتب الانواع و الاجناس و اندارج بعضها تحت بعض، فللعالی صورۀ فی السافل و للسافل رتبۀ فی العالی لا کترتب مراقی السلّم حتّی لا یکون صاحب العالی علی السافل ... کما ذکر فی التوبۀ ...» [۱]؛

«ترتیب این مقامات و قرار گرفتن برخی از آنها در تحت بعضی دیگر همانند ترتیب انواع و اجناس است که بالایی صورتی در زیرین دارد و زیرینی رتبه و درجه‌ای در بالایی دارد و نه همانند پله‌های نردبان که کسی که بر پلۀ بالاتر است، روی پلۀ پایین قرار ندارد. این مطلب را در مورد توبه توضیح دادیم و مثال زدیم».

کاشانی در توضیح مطلب فوق حضور مراتب توبه را در همۀ مراتب برای نمونه می‌آورد و می‌نویسد:

«ان اصل التوبۀ فی البدایات: الرجوع عن المعاصی بترکها و الاعراض عنها.

و فی الابواب: ترک الفضول القولیۀ و الفعلیۀ المباحۀ و تجرید النفس عن هیآت المیل الیها و بقایا النزوع الی الشهوات الشاغلۀ عن التوجه الی الحقّ.

و فی المعاملات: الاعراض عن رؤیۀ فعل الغیر و الاجتناب عن الدواعی و افعال النفس برؤیۀ افعال الحق.

و فی الاخلاق: التوبۀ عن ارادته و حوله و قوّته.

و فی الاصول: الرجوع عن الالتفات الی الغیر و الفتور فی العزم.

و فی الاودیۀ: الانخلاع عن علمه بمحو علمه فی علم الحق و التوبۀ عن الذهول عن الحق فی حضوره و لو طرفۀ عین.

و فی الاحوال: عن السلوّ عن المحبوب و الفراغ الی ما سواه و لو الی نفسه.

و فی الولایات: عن الهدوّ بدون الوجد و عن التکدر بالتلوین و الحرمان عن نور الکشف.

و فی الحقائق: عن مشاهدۀ الغیر و بقاء الانیۀ.

و فی النهایات: عن ظهور البقیۀ». [۲]

انواع توبه

  • «توبه در «بدایات»: بازگشت از معاصی به ترک عملی و اعراض از آنها است.
  • توبه در «ابواب»: ترک کارهای بیهوده و گفتارهای بیهودۀ مباح است و دل را از میل به آنها خالی ساختن و از بقایای میل به شهوات که از توجه به حق باز می‌دارد، برهنه ساختن است.
  • توبه در «معاملات»: اعراض از دیدن کاری از غیر حق و پرهیز از انگیزه‌ها و کارهای نفس است، به سبب دیدن کارهای حقّ متعال.
  • توبه در «اخلاق»: دست کشیدن از ارادۀ خود و حول و قوّۀ خویشتن است.
  • توبه در «اصول»: بازگشت از توجّه به غیر حق و سستی در اراده و عزم دیدار یار است.
  • توبه در «اودیه»: برهنه شدن سالک از دانش خویش است، به محو علمش در علم حق متعال و دست کشیدن از فراموشی حق است، در حضور او اگرچه به مقدار چشم بر هم زدنی.
  • توبه در «احوال»: بازگشت از فراموشی محبوب و همچنین از روی به سوی غیر او (حتی خویشتن) داشتن است.
  • توبه در «ولایات»: بازگشت از هُدوّ بدون وجد و از مکدّر شدن به «تلوین» و محروم ماندن از نور کشف است [۳].
  • توبه در «حقائق»: بازگشت از مشاهدۀ غیر حق و باقی ماندن هستی سالک است.
  • و توبه در «نهایات»: ‌بازگشت از ظهور بقیه‌ای از بقایای هستی سالک پس از فناء است.

۲. رعایت حکم هر یک از منازل راه الزامی است

بر اساس تشکیکی بودن فیض اطلاقی حق، هر یک از منازل راه و مراتب سلوک حکمی دارد و رعایت آن لازم است. پس می‌توان گفت:

هر مرتبه از سلوک حکمی دارد

گر حفظ مراتب نکنی زندیقی

بر همین اساس، ممکن است امری در مرتبه‌ای بر سالک واجب باشد و در مرتبۀ دیگر مکروه و یا حتی حرام. چه زیبا گفته‌اند:

«حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیئَاتُ الْمُقَرَّبِین» [۴]؛

«خوبی‌های نیکان برای مقرّبان زشتی به حساب می‌آید».

زاهدان از گناه توبه کنند

عارفان از عبادت، استغفار

اگر کسی در پی نسبتِ مخصوصی که با امام معصوم علیه السلام داشت، مخاطب به این خطاب گردید که:

«إِنَّ الْحَسَنَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ حَسَنٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَحْسَنُ لِمَکَانِکَ مِنَّا وَ إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَح لِمَکانک مِنّا» [۵]؛

«کار نیک از هر کس نیکوست و از تو به علت موقعیتت نسبت به ما نیکوتر است و کار زشت از هر کس زشت است و از تو باتوجه به جایگاهت نسبت به ما زشت‌تر است».

پس چرا سالک راه رفته به مقدار قُربش به حضرت حق مشمول این حکم نباشد؟ در بحث «راهنمای سفر» گفتیم که یکی از علل مهم نیاز به استاد کامل در راه خدا همین نکته است که عدم رعایت احکام خاصّ هر منزل خطر ساز است و گاه خطرْ ابتلای به «تفرعُن» است.

۳. محال بودن طفره

طفره محال است، پس اقامت در مرتبۀ بالاتر بدون اقامت در مرتبۀ پیش از آن محال است. مثلاً اگر کسی بخواهد در عالم عقل اقامت کند، باید حتماً از جمیع مراحل عالم مثال عبور کرده باشد. مراتب سلوک را به ساعات شبانه‌روز تشبیه کرده‌اند که تا ساعتی کاملاً نگذرد، نوبت به ساعت دیگر نمی‌رسد [۶].

۴. ادراک بعضی از خصوصیات مرتبۀ مافوق به صورت «حال» ممکن است.

صرفِ اطلاعِ موقت و حصول مجرد حال و ادراک برخی خصوصیات مرتبۀ مافوق متوقف بر «اقامت» در مرتبۀ مادون نیست. پس ممکن است برای کسی که کاملاً از عالم مثال عبور نکرده، به طور «حال» بعضی از خصوصیات و آثار عالم عقل هویدا گردد [۷]. این مطلب با مطلب قبل می‌توانند به عنوان دو چهرۀ یک حکم از احکام عمومی منازلِ راه مطرح باشند.

۵. اطلاع و کشف اجمالی برای عبور از هر عالمی کافی است.

عبور از هر عالمی مستلزم اطلاع از همۀ آثار و خصوصیات آن عالم نیست. چه بسا ممکن است افرادی از عالم مثال عبور کنند، بدون آنکه مکاشفات صوریه ملکوتیه به طور تفصیل برای آنها رخ دهد، بلکه فقط به واسطۀ خواب‌ها برخی از صورت‌های مثالیه را ادراک کنند یا در خواب، بعضی از امور مثالی از گذشته و آینده برای آنها کشف شود. چنانچه از آیت‌الحق مرحوم حاج میرزا علی قاضی; نقل شده که:

مرحوم شیخ زین‌العابدین سلماسی که از مقربان و افراد بسیار نزدیک مرحوم آیت‌الله سید مهدی بحرالعلوم بوده، تمام مکاشفاتش در خواب بوده است. البته برای عبور از یک عالم، اطلاع و کشف اجمالی بر آثار و خصوصیات آن عالم حتمی است» [۸].

۶. راه یافتن به مرتبۀ بالاتر امکان اصلاح هر مرتبه را فراهم می‌آورد.

اصلاح و تصحیح هر مرتبه فقط در صورتی انجام می‌پذیرد که سالک به مرتبۀ بالاتر راه یابد. جُنید بغدادی گفته است:

«قد ینقل العبد من حال الی حال ارفع منها و قد بقی علیه من التی نقل عنها بقیۀ فیشرف علیها من الحالۀ الثانیۀ فیصلحها» [۹]؛

«بندۀ سالک گاه از حالی به حالِ برتر منتقل می‌شود، با اینکه هنوز از حال قبلی بقیه‌ای مانده و سپس از آن مقام برتر بر مقام قبلی خویش اشراف پیدا کرده و آن را اصلاح می‌کند».

خواجه عبدالله انصاری در مقام تکمیل و نقد سخن جنید گوید:

«و عندی ان العبد لایصحّ له مقام حتی یرتفع عنه ثم یشرف علیه فیصحّحه» [۱۰]؛

«به نظر من برای بندۀ سالک هیچ مقامی هموار نمی‌گردد، مگر زمانی که از آن بگذرد و سپس از بالا آن را تکمیل کند».

پس جنید در حدّ وقوع اتفاقی و یا حداکثری [۱۱] مطلب فوق را ارائه می‌کند و خواجه در حدّ ضرورت و دائماً.

۷. تصحیح نهایات سلوک متوقف بر تصحیح بدایات آن است.

همان‌گونه که اصلاح و تکمیل مراتب مادون در مراتب مافوق انجام می‌گیرد، نهایات سلوک جز با تصحیح بدایات، تصحیح نمی‌شود. خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین می‌نویسد:

«و اعلم انّ العامۀ من علماء هذه الطائفۀ و المشیرین الی هذه الطریقۀ اتفقوا علی انّ النهایات لا تصحّ الاّ بتصحیح البدایات کما انّ الابنیۀ لاتقوم الا علی اساس»؛

«بدان که همۀ علمای عرفان اجماع دارند بر اینکه مراتب پایانی سلوک جز با تصحیح مراتب آغازین، تصحیح نمی‌شود، چنانکه ساختمان‌ها جز بر پایه برپا نمی‌گردد».

و سپس در تفسیر تصحیح بدایات می‌فرماید:

«و تصحیح البدایات هو:

اقامۀ الامر علی مشاهدۀ الاخلاص و متابعۀ السنّۀ و تعظیم النهی علی مشاهدۀ الخوف و رعایۀ الحرمۀ و الشفقۀ علی العالم ببذل النصیحۀ و کفّ المؤونۀ و مجانبۀ کلّ صاحب یفسد الوقت و کل سبب یفتن القلب» [۱۲].

«تصحیح بدایات عبارت است از:

به پا داشتن و امتثال فرمان الهی ـ همان‌گونه که هست ـ با شهود اخلاص و بدون در نظر داشتن پاداش، پیروی از سنّت نبوی، بزرگ شمردن نهی الهی بر شهود ترس از مخالفت، رعایت احترام همه و دلسوزی برای همه، با دریغ نداشتن نصیحت و بار خویش به گردن دیگران نیفکندن، دوری جستن از هر رفیق و همراهی که «وقت» را ضایع می‌سازد و دوری جستن از هر چه مایۀ تشویش دل است».

باری شاید به همین جهت خواجه عبدالله در الهی‌نامۀ خویش گوید:

«الهی همه از انجام ترسند و عبدالله از آغاز».

البته این سخن را معنای دیگری نیز هست که به این بحث مربوط نیست. استاد معتقد بود که سالک به مقدار قوّت یقظه و توبه‌اش، سیرش سرعت و استحکام دارد.

۸. برخی مقامات با همۀ مراتب و مقامات قابل جمع است.

اگرچه مطابق مطلب نخست همۀ مقامات در همۀ مراتب به نحوی حضور دارند، اما این حضور در مورد برخی مقامات روشن‌تر و با تأکید بیشتری است، همانند مراقبه. مراقبه در برخی کتب عرفا در کنار سایر مقامات قرار گرفته، چنانکه در منازل السائرین خواجه عبدالله به عنوان مقام دوم از بخش سوم (معاملات) واقع است. البته اهل فن می‌دانند که مراقبه دارای معنایی عام است که با همۀ مراتب جمع می‌شود و در هر مرتبه معنای خاص خود را دارد [۱۳]. مراقبه از این جهت همانند تقوای الهی است. تقوا همانند توکل مقام خاصی نیست، بلکه با همۀ مراتب و مقامات جمع می‌شود [۱۴].

۹. مجذوب سالک و سالک مجذوب

اهل معرفت گفته‌اند: ما یک سالک داریم و یک مجذوب، و به تعبیر دقیق‌تر یک سالکِ مجذوب داریم و یک مجذوب سالک.

در تفاوت این دو دیدگاه‌هایی مطرح است:

الف. برخی گفته‌اند:

سالک مجذوب ابتدا سلوک می‌کند و سپس جذبه او را می‌رباید و به کمال می‌رسد، ولی مجذوب سالک ابتدا جذبه او را به کمال می‌رساند و سپس سلوک می‌کند. کاشانی گوید:

«ان المحبوب المراد یتخَطَّف بالجذب قبل السلوک فیکون نهایاته قبل البدایات و المحبّ المرید بالعکس» [۱۵]؛

«محبوبِ مقصودِ حق، پیش از سلوک با جذبه ربوده می‌شود و لذا مراتب پایانی سلوکِ او قبل از مراتب آغازین است، ولی محبّ قاصد و مریدِ حقّ برعکس است».

و شاید همین مراد ابوعبید بُسری (به نقل از خواجه عبدالله) است، آنجا که گفته است:

«انّ لِلّه تعالی عباداً یریهم فی بدایاتهم ما فی نهایاتهم» [۱۶]؛

«خدای تعالی را بندگانی دارد که در آغاز سلوکشان مراتب پایانی را بدانها می‌نماید».

بر اساس بطلان طفره چنانکه گذشت، باید گفت: این‌گونه تعبیرات یا غلط است و یا همراه با مسامحه است و حق تعبیری است که ذیلاً نقل می‌کنیم.


ب. شیخ نجم‌الدین رازی در کتاب نفیس مرصاد العباد چنین آورده است:

«روندگان این راه دو قسمند: سالکان و مجذوبان. مجذوبان آنهایند که ایشان را به کمند جذبه بربایند و بر این مقامات به تعجیل بگذرانند، در غلبات شوق اطلاعی زیادتی ندهند، بر احوال راه، شناخت مقامات و کشف آفات و آنچه بر راه باشد ـ از خیر و شرّ و نفع و ضرر ـ اینها را کاملاً مطّلع نسازند و شیخی و مقتدایی را هم نشایند.

و سالک کسی باشد که گرچه او را به کمند جذبه برند، اما به سکونت و آهستگی برند و در هر مقام احوال خیر و شرّ و صلاح و فساد راه بر او عرضه می‌کنند و گاه در راه و گاه در بیراه می‌برند تا بر راه و بیراه وقوفی تمام یابد تا دلیلی و راهبری جماعتی دیگر را شاید» [۱۷].

از این عبارت خواجه نجم‌الدین رازی مطالب زیر برداشت می‌شود:

  • ۱. سالک و مجذوب هر دو سلوکی و جذبه‌ای دارند.
  • ۲. سلوک سالک به آهستگی و سلوک مجذوب به تعجیل است.
  • ۳. راهنمای سفر جز سالک مجذوب ـ و نه مجذوب سالک ـ نخواهد بود [۱۸].

ج. کاشانی در اصطلاحات الصوفیه در تعریف جذبه گفته است:

«هی تقریب العبد بمقتضی العنایۀ الالهیۀ المهیئۀ له کل ما یحتاج الیه فی طی المنازل الی الحق بلا کلفۀ و سعی» [۱۹]؛

«جذبه عبارت است از اینکه خداوند به اقتضای عنایتش هر آنچه را که بنده در طی مسیر به سوی او نیازمند است، بدون رنج تلاشی برای او آماده سازد».


و در تعریف مجذوب گفته است:

«المجذوب: من اصطنعه الحق لنفسه و اصطفاه لحضرۀ انسه و طهّره بماء قدسه فحاز من المنح و المواهب مافاز بجمیع المقامات و المراتب بلا کلفۀ المکاسب و المتاعب» [۲۰]؛

«مجذوب کسی است که خداوند او را برای خویش ساخته و پرداخته است و برای محضرِ انسش برگزیده و با آب «قدس» او را تطهیر نموده است و لذا او با عطایای خدادادی به همۀ مقامات و مراتب سلوک بدون رنج راه رسیده است».

این دو تعبیر به آنچه از «مرصاد العباد» نقل کردیم، نزدیک‌تر است. پس باید گفت کاشانی از رأی خویش در شرح منازل السائرین عدول کرده، یا باید عبارت او را در شرح منازل بر خلاف ظاهرش توجیه کرد.

دو تذکر

۱. انسان نباید به امیدِ جذبۀ ابتدایی بنشیند و دست به سلوک نزند، زیرا:

  • اولا: تعداد مجذوبین سالک بسیار اندک است.
  • ثانیا: ظاهراً عمل اختیاری خاصی برای اینکه انسان مجذوب بشود و با جذبه طی طریق کند، وجود ندارد، بلکه خداوند برخی بندگانش را به خاطر جهت یا جهاتی که بر ما مخفی است، با جذبه می‌رباید.
  • ثالثا: سالکِ مجذوب از مجذوب سالک بهتر و قوی‌تر است. مجذوب قدرت دستگیری ندارد، ولی سالکِ مجذوب پس از کمال می‌تواند دستگیری کند.

۲. سالک از ابتدا با جذبه راه می‌پیماید.

حافظ گوید:

تا که از جانب معشوق نباشد کششی

کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد

البته خیال می‌کند خود راه می‌پیماید، تا می‌رسد به جایی که می‌خواهد از «خود» بگذرد و به مقام لقا‌ و فنا واصل گردد. اینجاست که شهوداً می‌فهمد و می‌یابد که اتحاد متحرک و محرک ممکن نیست و

«لکل متحرک محرّک غیره» [۲۱] و لذا کار را به خدای خویش وا می‌گذارد.

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نـکند مدّعی، خدا بکند

(دیوان حافظ)

آری:

تـو بنـدگی چو گدایان بـه شرط مزد مکن

که خواجه خود هنر بنده‌پروری داند [۲۲]

و خدای رحیم هم با جذبه کارِ او را یکسره می‌کند.

«جذبۀ من جذبات الرحمن توازی عبادۀ الثقلین» [۲۳]؛

«یک جذبه از جذبه‌های پروردگار با تمامی عبادتِ جن و انس همسنگی می‌کند».

۱۰. تشابه آغاز و انجام سلوک

اهل معرفت گویند: «النهایات هی الرجوع الی البدایات» این مطلب از جنید بغدادی مأثور و سپس در نزد همه عارفان مقبول است [۲۴]. کاشانی در شرح آن گوید:

«فکل ما فی النهایۀ له صورۀ فی البدایۀ الاّ ان بین الصورتین بوناً بعیداً فان المبتدی یفعل ما یفعل بنفسه و المنتهی یفعل ما یفعل بالحق» [۱۰]؛

«هر چه در پایان است، صورتی در آغاز دارد، جز اینکه میان صورت پایانی و آغازین فاصله بسیار است، زیرا سالکِ مبتدی هر آنچه می‌کند، «خود» می‌کند و عارف کامل هر آنچه می‌کند، «خدا» می‌کند».

خواجه عبدالله مغربی معروف به خواجه حوراء چه عالی در رسالۀ «نور وحدت» می‌گوید:

«ای سید! عارفی رفیع مرتبه می‌فرمود که:‌ درویشی تصحیح خیال است. یعنی غیر حق در دل نمانَد، الحق خوب فرمود» [۲۶].

آری، درویشی، تصحیح خیال است.

درویشی، بازگرداندن مال است به صاحبش.

درویشی، دست از دزدی برداشتن و در امانت خیانت نکردن است.

درویشی، واقع‌بینی و استجابت دعای «اللهم ارنی الاشیاء کما هی»[۲۷] است.

به تعبیر یکی از اساتید: [۲۸]

عارف که به کمال می‌رسد، یعنی به جایی می‌رسد که می‌بیند و می‌یابد: «خداست و بس و دارد خدایی‌اش را می‌کند».

۱۱. اشتراک سالکان در مقامات اصلی و تفاوتشان در مقامات فرعی است.

سالکان در طی امهات مقامات شریک‌اند، اما مقامات جزئی لزوماً عمومی نیست. کاشانی گوید:

«و بعضهم لایلوی الی بعض المقامات دون بعض لخصوصیۀ فی استعداده و بعضهم لایلبث فی بعضها لذلک ایضاً و بعضهم لایقع فی السکر و الهیمان لقوۀ استعداده و بعضهم لایصحو و علی هذا یتفاوت نهایاتهم» [۱۵]؛

«برخی سالکان به سوی برخی مقامات میل نمی‌کنند و این به علت ویژگی خاصی است که در استعداد آنهاست و بعضی دیگر از آنان از همین‌رو، در برخی مقامات درنگ نمی‌کنند و گروهی از سالکان هیچ‌گاه در مستی و بی‌خودی به علت قوت استعدادشان واقع نمی‌شوند و برخی دیگر از «محو» به «صحو» نمی‌آیند و بر این اساس نهایت سلوکشان تفاوت می‌پذیرد».

کاشانی بر همین اساس ترتیب منازل السائرین خواجه عبدالله را بر پایۀ حال نوع سالکان می‌داند، یعنی سالکی که «در درجات استعداد متوسط و به حَسَب فطرت تامّ و مبتلا به موانع و آزمون‌های هر نشئۀ است» [۲۲].

۱۲. انواع سقوط سالک

همان‌گونه که «صعود» سالک ممکن است با تعجیل انجام شود که «جذبه» نامیده می‌شود یا به صورت عادی که «سلوک» نامیده می‌شود، «سقوط» سالک هم که اصطلاحاً «استدراج» نامیده می‌شود، گاه به تعجیل است و سالک یک‌باره به اسفل سافلین برمی‌گردد و گاه به تدریج و آهسته و آرام.

بستگی دارد علت سقوط سالک چه باشد، گاه علت سقوط آن قدر در اسقاط سالک قوی است که به طرفۀ العینی سالک را به اسفل درکاتِ بُعد می‌فرستد و گاه در آن حدّ قوی نیست و آهسته و به تدریج سالک را به «استدراج» می‌کشد.

باید دانست که قسم دوم پرخطرتر است، زیرا در بسیاری از مواقع سالک خود نمی‌فهمد که عقبپ‌گرد دارد و به محفوظات و متخیلاتش سرگرم و خوش است. به تعبیر قرآن:

«سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُونَ * وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیدِی مَتِینٌ» [۳۱]؛

«به تدریج از جایی که نمی‌دانند گریبانشان را خواهیم گرفت و به آنان مهلت می‌دهم که تدبیر من استوار است».

پانویس

۱. شرح منازل السائرین، ص۲۴.

۲. شرح منازل السائرین، ص۱۶.

۳. وجد و تلوین، از اصطلاحات عرفان است که باید در جای خود شرح داده شود.

۴. بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۵.

۵. شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۸، ص۲۰۵.

۶. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۶۵ و ۶۶؛ اوصاف الاشراف، ص۴۷.

۷. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۶۶.

۸. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص۶۶.( پاورقی)

۹. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۱۵.

۱۰. همان.

۱۱. اگر «قد» را برای تکثیر دانستیم.

۱۲. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۱۸ و ۱۹.

۱۳. مهر تابان، ص۵۳.

۱۴. المیزان، ج۲، ص۵۷.

۱۵. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۱۷.

۱۶. همان، ص۱۴.

۱۷. مرصاد العباد، ص۲۱۲.

۱۸. قیصری در مقدمه فصوص برعکس این مطلب عقیده دارد و شیخی و راهنمایی سفر را از آن مجذوب سالک می‌داند.

۱۹. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۳۹.

۲۰. همان، ص۷۷.

۲۱. قاعده‌ای است مسلم که در فلسفه اثبات می‌شود.

۲۲. همان.

۲۳. لب اللباب، ص۱۰.

۲۴. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۲۵.

۲۵. همان.

۲۶. عوارف المعارف، ص۷ـ۱۱.

۲۷. عوالی اللئالی، ج۴، ص۱۳۲.

۲۸. استاد آیت‌الله حسن‌زاده آملی دام ظلّه که به حق از نوادر عصر ما به شمار می‌روند.

۲۹. شرح منازل السائرین کاشانی، ص۱۷.

۳۰. همان.

۳۱. اعراف/۱۸۲.