ضرورت سیر و سلوک
- ↓۱- اهمیت؛ ملاک بایستگی
- ↓۲- انواع وجوب
- ↓۳- آیا سلوک به سوی خدا به لحاظ فقهی هم واجب است؟
- ↓۴- سلوک واجب عرفانی است
- ↓۵- سبقت در سفر در آیات و روایات
- ↓۶- آیا سفر الی الله سفری ضروری است؟
- ↓۷- ثمرات سلوک
- ↓۷.۱- ۱. انسان شدن
- ↓۷.۲- ۲. از دام شیطان و تیررس او رستن
- ↓۷.۳- ۳. با آرامش زیستن
- ↓۷.۴- ۴. همجواری با افراد پاک
- ↓۷.۵- ۵. تحقّق بخشیدن به هدفِ آفرینش
- ↓۸- وجوب عقلی سلوک
- ↓۹- اشکالات و شبهات
- ↓۱۰- پانویس
اهمیت؛ ملاک بایستگی
ضرورت هر کاری بر اساس اهمیت آن سنجیده میشود و اهمیت هر کار بر اساس اهداف، آثار و نتایج آن شکل میگیرد.خداوند میفرماید:
«وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَۀ وَسَعَی لَهَا سَعْیهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیهُمْ مَشْکُورًا»[۱]؛
«و هر کس خواهان آخرت است و نهایت کوشش را برای آن به کار بندد و مومن باشد، آنانند که تلاششان مورد حقشناسی واقع خواهد شد».
نکتۀ آیۀ کریمه این است که میفرماید:
اگر کسی طالب آخرت است، باید سعی شایستۀ آن داشته باشد.
در مثل عربی است: «و مَن طَلَب العُلی سَهَر اللیالی»؛ «هرکس به دنبال رسیدن به قلّههاست شبها هم خواب ندارد».
در فارسی نیز گفته میشود: «هر کسی طاووس خواهد، جور هندوستان کشد».
انواع وجوب
بسیاری از کارها در علم فقه از واجبات به حساب نمیآید، ولی در علم اخلاق و عرفان از واجبات محسوب میشود. همچنانکه بسیاری از کارها در فقه حرام برشمرده نمیشود، ولی در علم اخلاق و عرفان حرام به حساب میآید، بلکه چه بسا کارهایی که برای افراد مبتدی، نیکو به حساب میآید، ولی برای سالکان راهرفته ناپسند و حرام سلوکی محسوب میگردد.
دوام طهارت، دوام ذکر و یاد خدا، محاسبه، مراقبه، مشارطه، نرنجیدن از جفای خلق و ... واجب فقهی نیست، ولی واجب سلوکی هست.
حسد درونی، ترک تهجّد، بسیاری از مکروهات و ... حرام فقهی نیست، ولی حرام سلوکی هست.
حافظ گوید:
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن [۲]
بزرگان اخلاق و سلوک بارها تفاوت این دو گونه حرمت و وجوب را یادآور شدهاند.
ضرورت و وجوب عقلی هم همیشه با وجوب فقهی یا اخلاقی همراه نیست. بسیاری از امور، لازم عقلی است که بایستۀ اخلاقی یا فقهی نیست و بسیاری از بایستههای فقهی را عقل، به طور مستقل ادراک نمیکند و فقط از راه شرع فهمیده میشود. مثلاً عقل، تیمّم را در نبود آب یا ضرر داشتن آن لازم نمیداند در حالی که شرع آن را واجب میداند [۳].
آیا سلوک به سوی خدا به لحاظ فقهی هم واجب است؟
هیچ فقیهی به ضرورت سفر الی الله به معنایی که در آغاز این کتاب گفته شد، فتوا نداده است. حق هم همین است، زیرا اگر از جهنم گریختن و به بهشت رفتن به حکم فقه بر همگان واجب است، از بهشت گذر کردن و به بهشتآفرین پیوستن بر همگان واجب نیست. شرط آن، عقل است که همگان دارند و شرط این، نوعی شعور و عشق است که روزی همگان نیست.
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاری است که موقوف هدایت باشد [۲]
کسانی که فقط از ترس دوزخ بردهوار عبادت میکنند و آنان که فقط به طمع حور و قصور و نعمتهای بهشتی سوداگرانه به پرستش حق میپردازند، همگان بهشتیاند، اما احرار دیگرانند و عبادتشان چیز دیگری است. آنان خدا را چون خداست میپرستند، آنان نه بردهاند و نه تاجر که بندهای عاشقند و خدای خوبیها و زیباییها را چون لایق پرستش است، عبادت میکنند و این کارِ زاهد و عابد نیست که کار عارف است.
شاعر چه خوش سروده است:
خدایا زاهد از تو حور میخواهد قصورش بین
به جنّت از درت بگریزد او یارب شعورش بین [۵]
لسان الغیب،حافظ شیرازی گوید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
پس راه خدای بهشت غیر از راه بهشت است و بسیارند کسانی که بهشتیاند، اما خدایی نیستند. از اصحاب یمین هستند، اما از مقرّبین نیستند.
پس از نظر فقهی سفر الی الله واجب نیست، گر چه مستحب هست و دلیل استحباب روایات فراوانی است که بر سیر و صیرورت به سوی خدا تاکید کرده است و نمونهای از آن خواهد آمد.
سلوک واجب عرفانی است
از نظر اخلاقی و عرفانی سفر الی الله تنها وظیفه آدمی است. کسی که میخواهد به معنای واقعی «انسان» شود، از این سفر گریزی و گزیری ندارد. نتایج شیرین این سفر آنقدر عالی و متعالی است که هیچ ضرورت اخلاقی و عرفانی به پای آن نمیرسد.
استاد میفرمود:
«کمربندها را محکم ببندید که در این راه همه چیز هست».
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعد فردای زاهد را چرا باور کنم [۲]
سبقت در سفر در آیات و روایات
۱.خداوند میفرماید:
«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» [۷]؛
«و سبقت گیرندگان مقدّمند و آنانند مقربان پروردگار».
۲. امیرمؤمنان علی صلواة الله علیه میفرماید:
«یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ علی خدمتک جَوارحی، و اشدُد علی العزیمۀ جوانحی و هَب لِی الجِدَّ فی خشیتک و الدَّوام فی الإتّصال بخدمتک، حتی أسرَح الیک فی میادین السّابقین و أسرع الیک فی المبادرین و أشتاقَ الی قربک فی المشتاقین وأدنوَ منک دنُوَّ المخلصین و أخافک مخاف الموقنین و أجتمعَ فی جوارک مع المؤمنین» [۸]؛
«پروردگارا، پروردگارا، پروردگارا! برای انجام خدمتت اعضای مرا نیرو بخش و برای آهنگ کردن به سویت دلم را محکم گردان و در ترس از تو کوشش عطایم کن و مداومت در پیوستن به خدمتت را بهرهام ساز، تا در میدانهای پیشتازان به سویت برانم و در زمرۀ شتابندگان به سویت بشتابم و در صفِ مشتاقان به سوی قربت اشتیاق پیدا کنم و همچون نزدیک شدن مخلَصان به تو نزدیک گردم و همچون ترس یقین داران از تو بترسم و در جوار تو با مؤمنان گرد آیم».
۳. امام باقر علیه السلام میفرماید:
«لَا مُصِیبَۀ کَاسْتِهَانَتِکَ بِالذَّنْبِ وَ رِضَاکَ بِالْحَالَ الَّتِی أَنْتَ عَلَیهَا» [۹]؛
«هیچ مصیبتی برای تو بالاتر از سبک شمردن گناه و خشنودیت به وضعیتی که در آن به سر میبری نیست».
۴. امام صادق علیه السلام میفرماید:
«مَنِ اسْتَوَی یوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یوْمَیهِ خَیرَهُمَا فَهُوَ مَغْبُوطٌ وَ مَنْ کَانَ آخِرُ یوْمَیهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ یرَ الزِّیادَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَی النُّقْصَانِ وَ مَنْ کَانَ إِلَی النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیرٌ لَهُ مِنَ الْحَیاۀ»[۱۰]؛
«هر آن کس که دو روز پیاپیاش همگون باشد، مغبون و زیانکار است و هر کس روز پسینش از روز پیشینش بهتر باشد، مورد رشک است و هر کس روز پسینش از روز پیشینش بدتر باشد، از درگاه الهی دور شده است و هر کس در جان خود فزونی و رشد نبیند، به سمت کاستن میرود و هر کس چنین است، مرگ از زندگی برایش بهتر است».
۵. امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید:
«أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُمْ» [۱۱]؛
«پیش از اینکه جسمتان از دنیا با مرگ بیرون شود، قلبهایتان ر ا از آن خارج سازید».
۶. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
«موتوا قبل أن تموتوا» [۱۲]؛
«پیش از مرگ طبیعی، با ارادۀ خویش بمیرید».
آیا سفر الی الله سفری ضروری است؟
از دیدگاه فقهی سفرها پنج نوعند:
- ۱. سفر واجب و ضروری همانند سفر حج برای شخص مستطیع.
- ۲. سفر مستحب همانند سفر عمرۀ مفرده یا سفر برای زیارت عتبات مقدسه.
- ۳. سفر حرام که سفر معصیت است، مانند سفر زن بدون رضایت شوهر.
- ۴. سفر مکروه مانند سفر در ماه رمضان با هدف گریختن از روزه گرفتن.
- ۵. سفر جایز مانند سفرهایی که داخل در چهار قسم فوق نباشند.
این بود حکم فقهی سفرهای ظاهری که در عالم دنیا صورت میگیرد. اینک پرسش این است که حکم سفر الی الله که سفری است باطنی و مسافرش جان آدمی است چیست؟
آیا این سفر ضروری است یا غیر ضروری؟
ثمرات سلوک
با نگاهی به ثمرات و آثار سفر الی الله روشن میشود که هیچ کاری برای آدمی مهمتر و ضروریتر از آن نیست. به تعبیر آن بزرگ [۱۳]:
«انسان در این دنیا کاری جز خودسازی ندارد».
اکنون به پارهای از ثمرات سلوک میپردازیم:
۱. انسان شدن
توضیح این ثمره در بخش «مقصد سفر» خواهد آمد.
۲. از دام شیطان و تیررس او رستن
انسان کامل به مقام مخلَصین (به فتح لام) میرسد و مطابق نص قرآن مجید از تیررس شیطان خارج میشود، نه اینکه شیطان بر او ترحّم میکند. شیطان بر احدی رحم ندارد، بلکه تیغش نمیبرّد و لذا سپر میافکند.
۳. با آرامش زیستن
گرچه خداوند آرامش دل را ثمر یاد حق دانسته و فرموده است:
«أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [۱۴]؛
«آگاه باشید که فقط با یاد خدا دلها آرامش مییابد».
اما آدمی تا به کمال نرسد، از خوف و حزن بیرون نیست، زیرا غیر کامل در تیررس شیطان است و گاه شیطان او را رنگ میکند، گرچه بلافاصله متنبّه گردد و برگردد. قرآن دربار این گروه چنین میگوید:
«إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ»[۱۵]؛
«در حقیقت کسانی که از خداوند پروا دارند، چون وسوسهای از جانب شیطان به ایشان رسد، خدا را به یاد آورند و ناگاه بینا شوند».
اما اولیای الهی چنین نیستند. آنان را نه خوفی نسبت به آینده است و نه حزنی نسبت به گذشته.
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَ»[۱۶]؛
«حقّا که اولیاء الهی را نه ترسی است و نه حزنی».
آنان به آرامش مطلق رسیدهاند، زیرا
«فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» [۱۷] ؛
«در جوار خدای توانا آرمیدهاند».
آری، آن کس که از نفس گذشت و به خدا پیوست، از هر گونه رنج و غم رسته است و در حرم امن الهی آرمیده است.
سرّ مطلب چیست؟
سرّ این است که سالک اگر به مقام «خلوص» برسد؛ یعنی مخلَص شود از تیررس شیطان که «امّ الفساد» است، بیرون جسته و در حرم امن رحمان غنوده است. توضیح مقام «خلوص» در بخش «مقصد سلوک» خواهد آمد. در اینجا فقط در این حدّ اشاره میشود که عارف چون به «تفسیر صحیح هستی» دست مییابد، به بایدها و نبایدهای واقعی ـ نه خیالی ـ راه پیدا میکند و طبیعی است که هر کس در ساحت نظر از آبشخور واقع سیراب شد و از لجنزار اوهام و پندارها و خیالات گذشت و در نتیجه بایستهها و شایستهها را آنچنان که هستند، یعنی مستند به تفسیر صحیح هستی شناخت، هیچگونه دغدغهای در ساحت اندیشه و عمل ندارد و به یقین در «عزِّ حقیقت» آرمیده است.
۴. همجواری با افراد پاک
افراد پاک عالم، یعنی پیامبران، جانشینان آنان و اولیای الهی، گرچه از خاکند، ولی خاکی نیستند. آنان گرچه پای در فرش دارند، اما سر بر عرش میسایند و بلکه عرش را در جان دارند که:
«قلبُ المؤمنِ عَرشُ الرَّحمان»[۱۸]؛
«دل مؤمن راستین عرش پروردگار رحمان است».
همنشینی با افراد پاک، پاک شدن میطلبد. در عالمی که پلیدی، شک و گناه را بدان راهی نیست، انسان آلوده را راه نمیدهند.
آیینه شو جمال پری طلعتان طلب
جاروب کن تو خانه، سپس میهمان طلب[۲]
از آثار و نتایج مهم سفر الی الله راهیابی به مقام قرب الی الله و همنشینی با مقرّبان درگاه اوست.
اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله فراوان بودند، اما سلمان، محمدی و «مِنَّا أَهْلَ الْبَیت» [۲۱] میشود. یاران علی بن ابیطالب علیه السلام ـ آن شیر صحنۀ جهاد اکبر و اصغرـ بسیارند، اما افرادی همانند میثم تمّار کماند. شاگردان امام باقر علیه السلام کم نیستند، اما جابر بن یزید جُعفی فردی دیگر است. آن قدر قابلیت یافته که ساعتها تنهای تنها با امام بنشیند و هفتاد هزار روایت بیاموزد، روایاتی که اجازه ندارد به احدی بازگوید و آنگاه که سینهاش از تحمّل آن همه اسرار به تنگ میآید، همانند رئیس الأولیاء، علی بن ابیطالب صلواة الله علیه، به فرمان امام صادق علیه السلام مأمور رازگویی با چاه و چالۀ بیابان میشود [۲۲].
همنشینی با افراد پاک عالم در عوالم بالا از مهمترین و شیرینترین ثمرات سلوک الی الله است. حور و قصور کجا و این کجا. در روایتی در کامل الزیارات آمده که چگونه «حسینیها» در روز قیامت، بودن در محضر اباعبدالله الحسین علیه السلام ـ امام عشق سرخ ـ را بر آرمیدن در کنار «حور جنّت» ترجیح میدهند و تا حضرتش پا به بهشت ننهد، قدم در بهشت نمینهند و گویا پیشاپیش، عطای بهشتِ بیحسین علیه السلام را به لقایش بخشیدهاند [۲۳].
۵. تحقّق بخشیدن به هدفِ آفرینش
غایت و هدف آفرینش هر دو جهان چیزی جز آفریدن انسان نیست که خداوند در حدیث قدسی فرمود:
«یابن آدم خلقتُ الاشیاء لأجلک»[۲۴]؛
«ای انسان! من همه چیز را برای تو آفریدم»
و غایت آفرینش آدمی چیزی رسیدن به قرب رحمان نیست که در ادامه فرمود:
«و خلقتک لأجلی»[۲۵]؛
«و تو را ای انسان فقط برای خود آفریدم».
انسان سالک با سلوکش به قرب پروردگار میرسد و بدین سان دورترین و والاترین هدف آفرینش را تحقق میبخشد و ثمرهای از این برتر نیست.
بیجهت نیست که اولیای الهی تا این حدّ مورد عنایت و توجه حقتعالی هستند تا آنجا که گویا خدا جز با آنان سر و سرّی ندارد.
آری:
«مَنْ کان لله کان الله لَه» [۲۶]؛
«هر کس خود را ویژۀ خدا سازد، خدا هم خود را ویژۀ او میسازد».
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله دربارۀ عالم پستِ «دنیا» و مادّه که در روایات «آخر العوالم»؛ «دورترین جهانها» و «اظلم العوالم»؛«تاریکترین جهانها» به علت دوری از حضرت حق لقب یافته[۲۷]، فرموده است:
«خَلقها ثم اعْرَض عنها و لَمْ ینْظُرْ إِلَیهَا و لا یَنْظُرُ الیها حتی تَقُومُ السّاعَۀ»[۲۸] ؛
«خدا از آغاز آفرینش به آن نظر رحمت نکرده است».
عجیب است که عالَمی با این گستره، مورد رحمت رحیمی حق قرار ندارد، ولی حق تعالی قلب مؤمن را عرش خود میداند و میخواند وحرمتش را از حرمت کعبه برتر میشمارد، این نیست مگر به این دلیل که انسانِ مؤمن سالک الی الله با سیر و سلوک خود به کمال میرسد و هدف غایی هستی را تحقق میبخشد.
پس سفر الی الله از دیدگاه فقهی واجب نیست و مستحبّ است، ولی از نظر اخلاقی و عرفانی از بالاترین و بیشترین وجوبها و ضرورتها برخوردار است، زیرا بالاترین و مهمترین ثمرات را به همراه دارد و نتایجش در هیچ راه و کار دیگری یافت نمیشود.
وجوب عقلی سلوک
اینک باید به بررسی وجوب عقلی سلوک الی الله بپردازیم و ببینیم آیا از دیدگاه عقل سفر الی الله لازم و ضروری است یا نه؟
عقل به عنوان یکی از منابع استنباط احکام الهی در نزد همگان جز گروه اندکی کوتهبین، مطرح و محترم است. در روایات شیعه عقل «پیامبر درونی» معرفی شده است [۲۹]. البته مقصود روایات از عقل با معنایی که از این واژه در لغت و عرف مشهور است، تفاوت دارد.
اما این نکته قابل توجه است که مصادیق حکم عقلی که بهوسیلۀ آن حکم خدا ثابت میشود، اندک است و در علم اصول مصداق آن را فقط موارد «ملازمه» میدانند[۳۰].
به هر حال پرسش این است که آیا سلوک الی الله از نظر عقل واجب است؟
در پاسخ باید گفت:
بستگی به هدفی دارد که آدمی به دنبال اوست. اگر هدف انسان مؤمن رسیدن به بهشت و گریختن از دوزخ باشد، سلوک واجب نیست، زیرا میدانیم که این هدف بدون سلوک الی الله هم تأمین میشود. به یقین اکثر بهشتیان اهل دل و اهل عرفان نیستند و اگر هدف مؤمن رسیدن به خدای بهشت و لقای اختیاری پروردگار از دریچۀ اسماء جمال باشد، سلوک واجب است و گریزی و گزیری از آن وجود ندارد.
پس هدفهای گوناگون، ضرورت یا عدم ضرورت عقلی سلوک را تبیین میکند.
سالک عاشق و آیتِ حق علامه محمدتقی مجلسی [۳۱] میگوید:
«من مدت چهل است که مشغول به هدایت مردم هستم و اتفاق نیفتاده که ببینم کسی از راه ریاضتهای شرعی سلوک و عبادت کرده باشد و این نیست مگر به علت نفیس بودن و ارزشمندی این مطلب. با اینکه من در این مدت در باب هدایتهای عمومی و نشر دانشِ دین بیش از صد هزار نفر را دستگیری کردهام»[۳۲].
از دیرباز این بحث مطرح بوده است که «آیا عقل راست میگوید یا عشق» و این همان بحث «نزاع عقل و عشق» است. بزرگانِ وادی عقل و عشق فرمودهاند:
نزاعی در میان نیست. این خود عقل است که آدمی را به سوی عشق میکشاند تا با این اکسیر از غصه برهد و در صدر بنشیند، همانطور که دین هم به «حبّ» تفسیر شده است: «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُب»[۳۳].
اشکالات و شبهات
در مورد ضرورت «سفر الی الله» اشکالات فراوانی مطرح است که به برخی از مهمترین آنها به همراه پاسخشان میپردازیم.
۱.
میگویند:
سفر الی الله بیمعناست. «أین التراب و رب الارباب»؛ «چه نسبت خاک را با عالم پاک»؟. مگر خداوند جسم و دارای مکان است که به سوی او سفر کنیم؟
و یا میگویند: مرکب این سفر را «عشق به خدا» دانستهاند با اینکه تعلّقِ عشقْ به خدا محال است.
پاسخ:
مسافر جسم آدمی نیست که ترابی است، بلکه جان اوست که «ربّ الاربابی» است. جان آدم از نفخۀ پروردگار است که «و نفختُ فیه مِن روحی» [۳۴] و هماهنگ با هم جهان آفرینش به سوی حق سیر و صیرورت دارد و روزی با رغبت یا از سر اجبار به لقای او میرسد.
«یا أَیهَا الإنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقِیهِ»[۳۵]؛
«ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد».
امام صادق علیه السلام دربارۀ شدت ارتباط جان مؤمن با پروردگار میفرماید:
«إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا» [۳۶]؛
«پیوستگی روح مؤمن به خداوند، بیش از پیوستگی نور آفتاب به خورشید است».
امکان سفر آدمی به سوی پروردگارش از نظر عقل و نقل و شهود و وجدان به هیچ وجه قابل انکار نیست. خصوصیات این سفر پس از این در بخش منازل سفر خواهد آمد.
اما اینکه گفته شد «تعلّقِ عشق به خدا محال است» در بحث «مرکب سفر» خواهد آمد و آنجا خواهیم گفت «تعلّقِ عشق به غیر خدا محال است».
۲.
گفته میشود:
سفر الی الله ممکن است، ولی چون خطرآفرین و همراه با خطراتی بزرگ است، ارزش مواجهه با آن همه خطر را ندارد.
پاسخ:
اولاً: هر کسی طاووس خواهد جور هندوستان کشد. عرب میگوید: «بقدر الکَدِّ تُکتَسَبُ المَعالی»؛ «به مقدار کوشش، بلندمرتبگی به دست میآید».
این اشکال مانند آن است که کسی بگوید چون احتمال خطر در سوار شدن هواپیما زیاد است و اگر با چهارپایان سفر کنیم، احتمال خطر کمتر است؛ پس نباید سوار هواپیما شد.
ثانیاً: سالک در طول سلوک اگر درست حرکت کند و خاکساریاش را در پیشگاه حضرت حق و طاعتش را در محضر استاد کامل حفظ کند، لحظهای سکون یا عقبگرد ندارد و به بهترین صورت از همۀ امتحانات سرافراز بیرون میآید و همۀ گردنهها را به خوبی پشت سر میگذارد. خطرات سفر الی الله و راههای پیشگیری از آنها را پس از این خواهیم گفت و سخن خود را در پاسخ این شبهه با دو جمله از قرآن کریم پایان میبخشیم:
«وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا»[۳۷]؛
«هر کس تقوای الهی پیشه سازد، خدا برایش راهِ برونرفتی قرار میدهد».
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا» [۳۸]؛
«اگر تقوای الهی پیشه سازید، خدا برایتان وسیلۀ جداسازی حق از باطل قرار میدهد».
۳.
گفته شده اهداف این سفر با غیر این سفر هم قابل دستیابی است، مثلاً از راهِ اخلاق یا زهد هم به دست میآید پس ضرورتی برای این سفر نیست.
پاسخ:
البته سالکِ راه خدا دارای زهدِ حقیقی و اخلاق محمدی صلی الله علیه وآله است، ولی اینها شرط لازماند و کافی نیستند. سیر و سلوک الی الله راهی منحصر به فرد است که هیچگونه بدیل و جایگزینی ندارد. اصولاً «صراط مستقیم» یکی بیش نیست، گرچه راهها به سوی خدا به تعدادِ نفوس سالکان راه خداست، ولی معنی این سخن این است که هر کس از دریچۀ نفس خود صراط مستقیم را میپیماید. توضیح این بحث در «منازل سفر»خواهد آمد.
۴.
میگویند:
این سفر باید همراه با راهنما باشد و راهنما کسی جز معصوم نیست، زیرا غیر معصوم خود در خطر است «و المخلَصون فی خطرٍ »[۳۹] «خالص شدگان در خطری بزرگ قرار دارند» پس در عصر غیبتِ معصوم در بسته است و راهی برای پیمودن این سفر وجود ندارد. برخی از سالکانِ راهرفته همانند مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی هم به صراحت گفتهاند: «امروز در بسته است»[۴۰].
پاسخ:
جواب این اشکال در بحث «راهنمای سفر» به صورت مفصّل خواهد آمد.
پانویس
۱. اسراء/۱۹.
۲. دیوان حافظ.
۳. حضرت آیتالله جوادی آملی در زمینة رابطه عقل و دین نظریه خاصی دارند که در کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی طرح شده است.
۴. دیوان حافظ.
۵. شعر از صدرالدین دزفولی است
۶. دیوان حافظ.
۷. واقعه/۱۰ و ۱۱.
۸. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
۹. تحف العقول، ص۲۸۷.
۱۰. وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۹۴.
۱۱. نهجالبلاغه، خطبه ۲۰۳.
۱۲. بحار الانوار، ج۶۶، ص۳۱۷ و ج۶۹، ص۵۷.
در مثنوی این حدیث را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دانسته و گفته است:
بهر این گفت آن رسول خوش پیام
رمز موتوا قبل موتوا یا کرام
۱۳. آیتالله حسن حسنزاده آملی.
۱۴. رعد/۲۸.
۱۵. اعراف/۲۰۱.
۱۶. یونس/۶۲.
۱۷. قمر/۵۵.
۱۸. حارالانوار، ج۵۵، ص۳۹.
۱۹. دیوان شمس تبریزی.
۲۰. دیوان حافظ.
۲۱. عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۶۴.
۲۲. رجال نجاشی، ص۱۹۴.
۲۳. کامل الزیارات، صص۸۱ و ۸۲.
۲۴. الجواهر السنیَه، کلیَات حدیث قدسی، ص۷۱۰.
۲۵. همان.
۲۶. حارالانوار، ج۸۹، ص۳۱۹.
۲۷. شیخ صدوق، توحید ، ص۲۷۷؛ فیض کاشانی، اصول المعارف ص۱۸۶.
۲۸. مجموعة ورّام، ج۲،ص۵۶.
۲۹. کافی، ج۱، ص۱۵.
۳۰. ر.ک: مظفر، محمدحسین، اصول فقه، ج۱، بحث ملازمات عقلی.
۳۱. پدر مجلسی دوم صاحب کتاب بحارالانوار.
۳۲. محمد معصوم شیرازی، طرائق الحقائق، ج۱، ص۲۷۲ به نقل از شرح من لایحضره الفقیه، مجلسی اول.
۳۳. کافی، ج۸، ص۷۹.
۳۴. حجر/۲۹؛ ص/۷۲.
۳۵. انشقاق/۶.
۳۶. کافی، ج۲، ص۱۶۶
۳۷. طلاق/۲.
۳۸. انفال/۲۹.
۳۹. بخشی از روایت نبوی مشهور «العلماء کلهم هَلْکی الا العاملون... .» که در مجموعه ورّام، ج۲، ص۱۱۸ آمده است و نظیرش در مصباح الشریعه ص۳۳ آمده است.
۴۰. نشان از بینشانها، ج۱، ص۱۴۰، ۱۴۴ و ۱۴۵.
- ضرورت سیر و سلوک (عنوان اصلی)
- ضرورت سفر