ای راوی شیرین سخن ازمابگو
ازمن وتو قامت این جان بگو
برده ای عقل مرا تا چنین هوشیارم
ازهمان قصه ی آدم لطف خاتم بگو
مستم ودرطلبت میکده ها کاویدم
ازعدم تابه ابد سرواسرار بگو
قبله تا قبله تو را خواسته ام
ازبتکده ودیرومسجد زرخ یاربگو
آزاد زشوق چنین دربنداست
ازهزار راه نرفته راز این وصل بگو
A