حبیب آمد دمی برمانظرکرد
دل چون سنگ مارا اوگوهرکرد
ره تاریک ماشدروشن ازنور
به یک جمله رجیم ازمابدرکرد
زهفت پیغمبر اولی خبر داد
دل ریش مرا یک دم دواکرد
اگرآزاد درکفر رازده بود
چرالطفش مراازدوست خبرکرد
کتاب قصه را بستم به ایمان
که مهرش آنچنان برمن اثر کرد
A