زبان سرخ سرسبز داد برباد
شکرسیلی رخ سرخ گم درزبان باد
کلام سرخ گویم وباکم نیست ازباد
چون رساندبرعدو این داد و بیداد
غم از روی ما سرخ گشت و خجل
به دلها رخنه کرد باشوق فریاد
اگر آزاد منم در کنج زندان
دعایم کردآزاد هزارشیرین وفرهاد
تو نومید مباش ای یار همبند
که سالها می کنند از صبر مایاد
A