آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

مردم ده در میدان آبادی جمع شده بودند تا زنی را که مرتکب زنا شده بود، محاکمه کنند. کدخدا به جمعیت گفت: "ما تا حالا مشکلاتمان را با کدخدامنشی حل می‌کردیم و چنین موردی پیش نیامده بود. اما برای مجازات این زن به یک قاضی عادل نیاز داریم."

همه یکصدا گفتند: "شیخ صادق!" کدخدا تأیید کرد: "بله، شیخ صادق نوه آیت‌الله ... است؛ او هم علم دارد و هم همه به صداقت و پاکی او قسم می‌خورند. پس او را دعوت کنید."

شیخ صادق آمد و با صدایی آرام و محکم گفت: "آیا شما به صداقت و پاکی من این‌قدر ایمان دارید که می‌خواهید در این مورد حکم بدهم؟"

جمعیت پاسخ دادند: "بله، یا شیخ! حکم، حکم شماست."

شیخ صادق گفت: "پس شراب‌ساز ده را، که مردی مسیحی است و به فن تولید شراب خانگی مهارت دارد، بیاورید." مرد مسیحی آمد و شیخ گفت: "یک پیاله شراب به من بده." مرد مسیحی پیاله‌ای شراب آورد و شیخ آن را نوشید. مردم با چشمانی حیران همدیگر را نگاه می‌کردند.

کدخدا بلافاصله گفت: "در قرآن آمده که برای نماز مست نشوید. این کار شیخ چیزی از پاکی او نمی‌کاهد."

شیخ صادق کوزه شراب را گرفت و پیاپی نوشید و سپس با صدای بلند خواند: "مستم و بی‌قرارم، کاری به کسی ندارم."

کدخدا که حیران مانده بود، گفت: "حالا باید کسی را پیدا کنیم که درباره شیخ و این زن، هردوحکم دهد. آن مرد کیست؟"

جمعیت یکصدا گفتند: "شیخ!"

کدخدا سکوت کرد. شیخ صادق با چشمانی بیدار و دلی آگاه گفت: "ای مردم، شما مرا معصوم دانستید و این گناه بزرگی است. عصمت تنها از آن امام غایب است که اکنون به ایشان دسترسی نداریم. من خودم را از این صفت مبرا می‌کنم تا به غرور کاذب در برابر خدایم دچار نشوم و به درگاه او توبه می‌کنم.من ظالم نیستم ولی معصوم هم نیستم اما اگر همچنان اصرار دارید که من حکم دهم، می‌گویم: هر که فکر می‌کند تا به حال گناهی نکرده، بیاید و مارا محاکمه کند."

جمعیت کم کم پراکنده شدند و کدخدا زن را رها کرد تا برود. در حالی که زیر چشمی شیخ را نگاه می‌کرد، میدان را ترک کرد.

زن به پای شیخ افتاد و گفت: "یا شیخ، به خدا توبه کردم."

شیخ با نگاهی مهربان گفت: "برو و باز هم توبه کن و خدا را شکرگزار باش."

سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: "ای خدای حکیم! منِ گناهکار از تو می‌خواهم که آبروی هیچ‌کس را بین مردم نبری، یا ستارالعیوب"

A