توبیدم بین نه چون مجنون
توسیبم بین نه چون دل خون
به شوق یک سماع سبز
اگرسرخم برلب است جون
A
بتی دیدم چو شمس الله و اکبر
برسم عارفان الله و اکبر
به رخسار، همچو ماه افسونگر
برسم عاشقان الله و اکبر
دوچشمانش سیه همچو دواختر
برسم شاعران الله و اکبر
کمان ابرو کمرباریک و دلبر
برسم کاشفان الله و اکبر
بگو آزاد دراین باغ مصفا
برسم یادگار الله و اکبر
A
کاش باشدهرپدر،انسان شناس
گرنبود کاش باشد ایزد شناس
چون فرزند بر عالم افزون میکند
گرهیچ نبود پیروباشد حکیمی راکل شناس
A
در پی من ازجاده ی تکرار نیا
به سراغم از راه گذشته نیا
ز راهی نوبه مقصدنوررسیده ام
به دیدارجان از راه مکر و ریا نیا
A
درعصرما آفتاب را کپسول کرده اند
درعهدما مهتاب را درسیم کرده اند
به جای صدای برگ و جیرجیرک
مردمان خو به صوت دیو کرده اند
A
تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای
دراین آیینه بومرنگ دیده ای
هرآنچه کمال یا جمال دیده ای
همی دان تو آنی،که آن دیده ای
A
من سکوتم،درفضای خالی موسیقی
تو هر نفس نت به نت موسیقی
من شهیدم بین آوای سرخ لبهایت
تواحیاء می کنی من راچو موسیقی
A
چو خاری ریز به پایت رود
همی راه رام و قرارت رود
چوآسایش امن خانه برفت
همی آرامش از جانت رود
A
قلب من قلب پرنده
پرامید،مهربان وتپنده
متصل برآفاق و انفس
زلال گردان خون جهنده
ستاره ای از نور الله
شراره ای گرم و دمنده
همپا و همراه جسم خاکی
بی ادعا سرخ و دونده
نبض شور وعشق واحساس
برشکرآزاد، میکند اما بسنده
A
درجشن میلاد با شوق میعاد
ازشاخه جستم در دامن باد
برگ سبزم تحفه ی درویش
نازم به ریشه لیکن آزاد
A
توجسم خاکی ام را خوب می شناسی
مشتی استخوان و ریشه را می شناسی
وسعت روحم در حصار تو نمی گنجد
کم از آنی که بدانی جانم را می شناسی
A
زندگی بر من چنان چرخ و فلک بود
گهی بالا گهی پایین پرازدوز وکلک بود
ازاین دالان وحشت خوش گذشتم
که از روزازل حامی ام دست خدا بود
A
توچنان خوبی که من طغیان میکنم
آنقدر محبوبی که عصیان میکنم
توبه زلف و لعل و چشمان سیه
آنگونه مطلوبی که من ایثارمیکنم
A
شوق آمد و قبله تغییر کرد
عشق آمد و کعبه تغییر کرد
آن ماه صنم که خندیدبرما
خوش آمد و قضاتغییرکرد
ما که خسته از راه بودیم
باجلوه اش مسیرمان تغییرکرد
آن که شکمان تردید بود
باعشوه اش باورمان تغییرکرد
اشکال به نظربازی آزادمکنید
یارآمدو آسمان ماتغییرکرد
ع الف (آزاد)
A
شعرکوتاه(غزل)