توشیرین بیانی و من فرهاد
زلعل و نقش چشمان توفریاد
اگرتیشه بشی ریشه نباشی
زاین خاک جملگی رفتیم برباد
A
توشیرین بیانی و من فرهاد
زلعل و نقش چشمان توفریاد
اگرتیشه بشی ریشه نباشی
زاین خاک جملگی رفتیم برباد
A
باتوعیشی است برقرارمارا
گذرعمر خیراست مارا
هزارلطف است درقیام وسجود
که دادی تو همه عمر مارا
پیشانی است کبود ازشورعشق
نشانی است که دادی یک به یک مارا
بنامت برپاست صفوف عشق
به کام است این طریق مارا
زشکرتوست، آزاد مقبول
چنان اجابت کرده ای مارا
A
بتی دیدم چو شمس الله و اکبر
برسم عارفان الله و اکبر
به رخسار، همچو ماه افسونگر
برسم عاشقان الله و اکبر
دوچشمانش سیه همچو دواختر
برسم شاعران الله و اکبر
کمان ابرو کمرباریک و دلبر
برسم کاشفان الله و اکبر
بگو آزاد دراین باغ مصفا
برسم یادگار الله و اکبر
A
کاش باشدهرپدر،انسان شناس
گرنبود کاش باشد ایزد شناس
چون فرزند بر عالم افزون میکند
گرهیچ نبود پیروباشد حکیمی راکل شناس
A
در پی من ازجاده ی تکرار نیا
به سراغم از راه گذشته نیا
ز راهی نوبه مقصدنوررسیده ام
به دیدارجان از راه مکر و ریا نیا
A
درعصرما آفتاب را کپسول کرده اند
درعهدما مهتاب را درسیم کرده اند
به جای صدای برگ و جیرجیرک
مردمان خو به صوت دیو کرده اند
A
تو درمن، مرا نه، که خود دیده ای
دراین آیینه بومرنگ دیده ای
هرآنچه کمال یا جمال دیده ای
همی دان تو آنی،که آن دیده ای
A
من سکوتم،درفضای خالی موسیقی
تو هر نفس نت به نت موسیقی
من شهیدم بین آوای سرخ لبهایت
تواحیاء می کنی من راچو موسیقی
A
چو خاری ریز به پایت رود
همی راه رام و قرارت رود
چوآسایش امن خانه برفت
همی آرامش از جانت رود
A
قلب من قلب پرنده
پرامید،مهربان وتپنده
متصل برآفاق و انفس
زلال گردان خون جهنده
ستاره ای از نور الله
شراره ای گرم و دمنده
همپا و همراه جسم خاکی
بی ادعا سرخ و دونده
نبض شور وعشق واحساس
برشکرآزاد، میکند اما بسنده
A
درجشن میلاد با شوق میعاد
ازشاخه جستم در دامن باد
برگ سبزم تحفه ی درویش
نازم به ریشه لیکن آزاد
A
توجسم خاکی ام را خوب می شناسی
مشتی استخوان و ریشه را می شناسی
وسعت روحم در حصار تو نمی گنجد
کم از آنی که بدانی جانم را می شناسی
A
مرگ راز گنجی در گوراست
لیک برماده پرست شور است
ازعتیق شناس دین دور است
نزد عارف الله نور است
A
زندگی بر من چنان چرخ و فلک بود
گهی بالا گهی پایین پرازدوز وکلک بود
ازاین دالان وحشت خوش گذشتم
که از روزازل حامی ام دست خدا بود
A
عارف ندیدم از رسول والا تر
درمعجزه از هر نبی بالا تر
دریک کلام گویم به تو ای کافر
هست بااو خدا دربزم ماکاملتر
A
توچنان خوبی که من طغیان میکنم
آنقدر محبوبی که عصیان میکنم
توبه زلف و لعل و چشمان سیه
آنگونه مطلوبی که من ایثارمیکنم
A
دردین ما علی حاکم است
شهدنابش باحسین کامل است
شهد بی زینب اما کجا ست
طریق خواهر سلوک انبیاست
A
بیا تا می خوریم پیمانه پیمانه
که تا کی غم خوریم مستانه مستانه
اگر درویشی با خون دل ما است
بیا تاجان دهیم جانانه جانانه
A
بی آب و خاک وبادوآتش
چرخ دنیا کجاچرخ شود
بی مهرومحبت وبخشش
کودک کجابالغ شود
بی صبروسعی وکوشش
شاگردکجااستادشود
بی نان وقباوخانه ویار
آدم کجا آدم شود
بی عقل ودرهم ودینار
مومن کجا حاجی شود
A