آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

۳۲۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی اکبری» ثبت شده است

برآن بودم طریقی نو بجویم

چوآن خورشید نهاده روبه رویم

در این عالم که انتها ندارد

زنورحق سرودی نو بگویم

زصلحی ازدرون بااشک شوقم

برای مردمان قصه بگویم

زجمع مهرویان و اولیا

روایتهازعشقی نو بگویم

سروشی گفت آزادسکوت کن

یافتم آغازیست که بایدخودبپویم

A

Ali.akbari(Azad)

شبها مدعو خداهستیم

مرده،زنده یک جاهستیم

خسته ازعالم خاکی

درملکوتی اعلا هستیم

همه در بزم طریقت

یاد نداریم ناسوتی هستیم

سحرباطلوع خورشید 

یاد نداریم لاهوتی هستیم

آزادورهاازخوابیم

گویی عمریست بیدارهستیم!

A

۱۷ آبان ۰۲ ، ۱۱:۲۳
Ali.akbari(Azad)

از طعام درپی خاصیت باش

نیم شکم خالی و نیمه ای سیرباش

برخوراک در پی طعم و لذت مباش

کم خور و شاکروآسوده باش

A

Ali.akbari(Azad)

از کهکشانی بس عظیم زاده شدیم

ذره ای در عالمی تازه شدیم

کائناتی بس وسیع و بی مرز

براتحاد باخدا آگه شدیم

لیک دروسعت تاریکی بی انتها

عاشق نور اخترها شدیم

اندک اندک ازجمع گردهاوغبار

بین موجودات یک به یک آدم شدیم

آزاد ار ساز کنی  تسبیح را

نیک بینی  چطور واحدشدیم

A

Ali.akbari(Azad)

ای غم از رویای تو غمگین شده

آرزو دورازتو اندوهگین شده

لحظه ها را مغتنم دان وشادباش

تانگویند که خدا شرمگین شده

A

Ali.akbari(Azad)

سندی ده تومرا برتورچشمانت

تابگردم من به دور قدو اندامت

عمری خمش بودم تاتو بازارکنی

به رهت پای گزارم جای پایت

سجده کفراست اگرجزبرای توباشد

رخصتی ده تاببوسم دست و دامانت

درسکوتت علما سینه ها چاک کردند

نوبتی شد تا بگویم جان به قربانت

اگرآزادچهارفصل درویش است

درسماع است زشکوه رخ زیبایت

A

Ali.akbari(Azad)

چو این قصه تمام می کنم

بنام عشق رجوع می کنم

پس از باران دلتنگی

من ازدریاشروع می کنم

من از خاکستر این دل

از شراری نو شعله می کنم

ازاین غربت،غروب دل

من از مطلع طلوع می کنم

غم آزاد مخورای دوست

من از قله عروج می کنم

A

Ali.akbari(Azad)

ای راوی شیرین سخن ازمابگو

ازمن وتو قامت این جان بگو

برده ای عقل مرا تا چنین هوشیارم

ازهمان قصه ی آدم لطف خاتم بگو

مستم ودرطلبت میکده ها کاویدم

ازعدم تابه ابد سرواسرار بگو

قبله تا قبله تو را خواسته ام

ازبتکده ودیرومسجد زرخ یاربگو

آزاد  زشوق چنین دربنداست

ازهزار راه نرفته راز این وصل بگو

A

Ali.akbari(Azad)

پیش خدا آبرویی دارم الحمدلله

نزداولیا عزتی دارم الحمدلله

سعی دارم بین مردم نیزنیک باشم

همان که دور ازابلیس باشم الحمدلله

A

Ali.akbari(Azad)

دردی کش زهر توهستم

برنای پیری آشفته هستم

خورشید ماوقتی توباشی

مهتاب شام قصه هستم

A

Ali.akbari(Azad)

جنگ مانور نظامی استکبار است

جنگ آتش افروزی تاجران است

چوعلم وسلاح نزد بی خداباشد

جنگ جنون ناگزیراستبداداست

A

Ali.akbari(Azad)

عالمی داریم بنیانش فیزیک است

عالمی داریم خاص،متافیزیک است

عالم تازه صنعت فن و مجاز است

لختی از نور دیدم هرسه عالم یکی است

A

Ali.akbari(Azad)

بزرگترین لذت نزدمن دانش است

دیدن رشد علم و فن عالم است

درک رایانه ها،ریسمانها شگفتی است

 نظم کائنات هارمونی موسیقی است

A

Ali.akbari(Azad)

تو یک مرد ولی در هزاری

به اندیشه تکثیردرهزاری

بگو نام رمز خدایت

سرانجام ببینی هزاران هزاری

A

Ali.akbari(Azad)

چو زیبایی ندیدی پیش نیاتو

دراین جان کمالی ندیدی نیاتو

ندانی تو من بنده ی کیستم

چوحق ناشناسی بیش نیاتو

A

Ali.akbari(Azad)

امیدوار از دل دریاآمده ام

ازبزم صیدومرواریدآمده ام

درنومیدی بسی امید است

باشوق رونق بازار آمده ام

A

Ali.akbari(Azad)

بازی با لغات را به یاد داری

آن خودنویس شیک را به یادداری

هنوزکنج دلت اگر جایی هست

بگو اولین شعرم را به یاد داری

A

Ali.akbari(Azad)

چو بخشی جلاد را به عشق نزدیکتری

قصاصش گر کنی به عدل نزدیکتری

سزا نیست زجر دیدن هیچ موجود

بی درد خلاصش کن اگردانی به حق نزدیکتری

A

Ali.akbari(Azad)

شایدمن شبان بی موسی باشم

شایدمن دلیر بر زمان باشم

ای شیخ نجیب توآفتاب باش

بگذارمهتاب آشیانه خویش باشم

A

Ali.akbari(Azad)

رشدآدمی به سال بیست وسی نیست

به گنج و ارث ومال بیش وکم نسیت

کمال جان آدمی به تجربه است

که جز روایتش،هیچ اندوخته ای نیست

A

Ali.akbari(Azad)

ای خاطرمن بنگر به کنج دل

ازمن اثری نیست چراگشته خجل

مابت شکنان گل پرستیم

مشکن بت ما چو هستی خوش گل

A

Ali.akbari(Azad)