آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

معنویت اشاره است و زندگی عقلانیت / علی اکبری (آزاد)

آزاد

نظم ستون دانش
سرمایه ستون اقتصاد
ادب ستون کمال
عقلانیت ستون انسانیت
وآرامش ستون رشداست
Aliakbariazad.ir

طبقه بندی موضوعی

۱۶۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزاد» ثبت شده است

دغدغه ام آبی آسمان و زمین سبزاست

لیک عشق من شیرنقشه ی ایران است

آنکه پندار و گفتار وکردارش نیک است

داند که شعارم اخلاق وتعالی انسان است

نظم ستون دانش جز و کل افلاک است

ادب ستون فرهنگ وکمال انسان است

سرمایه ستون آموزش و چرخ اقتصاد است

عقلانیت ستون صلح و منطق انسان است

بشنو زآزاد که آرزویش عرفان است

آرامش ستون رشد ابرانسان است

A

Ali.akbari(Azad)

سجده کنم درهرمسجدوکنشت

که نیست جزخدادیدن زشت

آنکه شکرمی کارد در زمین 

می درود نعمت زانچه کشت

A

Ali.akbari(Azad)

ماکهکشانی برهمیم

روحی جهانی درهمیم

یک جان واحد،مرتعش

ریسمان به ریسمان باهمیم

A

Ali.akbari(Azad)

حبیب آمد دمی برمانظرکرد

دل چون سنگ مارا اوگوهرکرد

ره تاریک ماشدروشن ازنور

به یک جمله رجیم ازمابدرکرد

زهفت پیغمبر اولی خبر داد

دل ریش مرا یک دم دواکرد

اگرآزاد درکفر رازده بود

چرالطفش مراازدوست خبرکرد

کتاب قصه را بستم به ایمان

که مهرش آنچنان برمن اثر کرد

A

Ali.akbari(Azad)

به یاد دارم که آهنگ تو کردم

به راهت نامده خویش گم کردم

دلم بشکست وحیران ازغم تو

به الهامی طواف بر دل ریش کردم

A

Ali.akbari(Azad)

تبسم درصورتم گم نیست خدایا

دلم ازتوجدانیست ای خدایا

چنان توشه کم است دربین مردم

که دلهامی شکنند بی تو خدایا

نمازشیخ شده درآه و اندوه

زتقدیر تو شاکی است اوخدایا

اگرآزاد نبود غمخوار مردم

نمی کرد این طلب ازتوخدایا

در رحمت گشا بر خوان مردم

فلاحی ده به این جانها خدایا

A

Ali.akbari(Azad)

ساعت دل مرده هنوزدر خواب است

بیدارش کنید که هنگام نماز است

درعالم خواب، خواب روانیست

بی من و اونیز فلک دوار است

A

Ali.akbari(Azad)

شایدکم ازآنم که توراپندت دهم

توبه ازمستی و شرابت من دهم

لیک بشنو یک سخن از تجربه

دل مشکن، من چنین فیضت دهم

A

Ali.akbari(Azad)

مرداست و دریااست ویک خدا

ناخدا گرتو نباشی کو خدا

دلت دریاکن و مواج باش

تابگیرد دست تو آن یک خدا

A

Ali.akbari(Azad)

براسب برنده شرط بندی می کنند

چو اسب برد شوق مضاعف می کنند

کسی را با اسب آزاد کاری نیست

اسب برنده است که آذین می کنند

A

Ali.akbari(Azad)

گرهست دنیا باغ فنا

دستانمان هست بردعا

گرهست شیخ مست وپریش

فرش است مارا سجاده ها

توبه زتوبه می کنیم

بازاست چنان سفره ی ما

ساقی بده می پشت می

رونق بگیرد حال ما

آزاد عصا بر دل بزن

تاثبت شود افسون ما

A

Ali.akbari(Azad)

خواندن ذهن مردم نیست کارمرد خدا

که این ممنوعه ایست بزرگ نزد اولیا

به جز وحی و وسوسه نیست درفکرآدم

برابر شیطان پناه انسان هست تنها خدا

A

Ali.akbari(Azad)

توسخت بیماری و من بیمارتو

تودرکاردل و من درکارتو

توبس آشفته و فتانه

من افتاده در آشوب تو

چراغ خانه ات دوراست وافسونگر

من فانوس بدست در راه تو

تو جلوه می‌کنی با شرح وشعر

من مشق می کنم با نام تو

اگر قسمت شود آن کام تو

دل آزاد، کنم من رام تو

A

Ali.akbari(Azad)

اگر هوش مصنوعی چون شیخ ماشعرگوید

یعنی فیزیک ، نخوانده فاتحه خلق گوید

چاره‌ای جز رشد معنوی نیست

بساانسان که باخداسخن گوید

A

Ali.akbari(Azad)

رسدآدمی به جایی که به جزخدا نبیند

ازچه رو پی آنی که کسی جزتورانبیند

سلطان اگرتوگشتی همچون آن سلیمان

زان مورچه بیاموز که غیرعشق نبیند

کرمی که از موری روزی خود می جوید

مور دیده است و اما جز لطف یار نبیند

چرخ فلک بگردد با مهر وعشق ورزی

لیک تسبیح گوی خالق جزلطف او نبیند

آزاد دریغ زکبرکن که سلطنت شوم است

آزاده باش که انسان جز خلق یار نبیند

A

Ali.akbari(Azad)

خدا دادی هزارنعمت توبرمن

مرا عقلی وسیع ده بشمارم من

مرا حلم و رخ یوسف بدادی

ندانستم کجا گم کردمش من

مرا جان جوانی تو بدادی

ندانستم کجا طی کردمش من

مرا اسرارغیب آشکار بدادی

ندانستم نبود در طاقت من

خدا آزادبیامرز تو دراین عمر

همی شرمنده باشم نزدتو من

A

Ali.akbari(Azad)

تقصیری جزبی گناهی من ندارم

اندوخته ای ازبهر توبه من ندارم

ستمها دیدم و ظلمی نکردم

ولیکن روضه ای ازبر ندارم

خداگفتی دعاکن مستجاب است

دعا کردم ولی یاری ندارم

تمام عمر بودم درعبادت

هنوز سجاده ای درخورندارم

هزارآزاد فدای خاک راهت

به جزتوکه پناهگاهی ندارم

A

Ali.akbari(Azad)

ازخداصبری خواه که سیرابت کند

از او بزمی خواه که شادابت کند

بین هزاران رنج و درد این عالم

زیار غمی خواه که دانایت کند

ازلابه لای رحمت و گنج هایش

زدوست گوهری خواه که برکتت کند

از احسان همنشینی با مهرویان

زعشق نعمتی خواه که افزونت کند

آزاد زالطاف بی کران آن نور زیبا

ستایشی خواه که دریا دلت کند

A

Ali.akbari(Azad)

برآن بودم طریقی نو بجویم

چوآن خورشید نهاده روبه رویم

در این عالم که انتها ندارد

زنورحق سرودی نو بگویم

زصلحی ازدرون بااشک شوقم

برای مردمان قصه بگویم

زجمع مهرویان و اولیا

روایتهازعشقی نو بگویم

سروشی گفت آزادسکوت کن

یافتم آغازیست که بایدخودبپویم

A

Ali.akbari(Azad)

شبها مدعو خداهستیم

مرده،زنده یک جاهستیم

خسته ازعالم خاکی

درملکوتی اعلا هستیم

همه در بزم طریقت

یاد نداریم ناسوتی هستیم

سحرباطلوع خورشید 

یاد نداریم لاهوتی هستیم

آزادورهاازخوابیم

گویی عمریست بیدارهستیم!

A

Ali.akbari(Azad)

از طعام درپی خاصیت باش

نیم شکم خالی و نیمه ای سیرباش

برخوراک در پی طعم و لذت مباش

کم خور و شاکروآسوده باش

A

Ali.akbari(Azad)